جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

دلیل نمیخاد  

وقت یا مکان خاصی هم لازم نیس 

اون خودش یه دلیله  

و همه جا در  هر زمان وجود داره  

لازم نیس اتفاق خوب یا بدی بیافته  

بعضی وقتا باید خودمونو وادار کنیم  

حتی به اجبار که بگیم  

خداجونم شکرت   

به زبون ساده تر هم میشه گفت  

پیشونیتو بذاری روی زمین 

و از ته دل و با خلوص نیت بگی

شکرن لله شکرن لله شکرن لله 

شکرن شکرا شکرن شکرا شکرن شکرا  

عفون عفوا عفون عفوا عفون عفوا 

الحمدلله الحمدلله الحمدلله 

به همین سادگی   

شاید خدا منتظر همین یه جمله تو هستش 

تا باران رحمتش رو بهت نازل کنه  

تا حاجتتا برآورده کنه  

تا گره از مشکلت باز کنه 

تا مریضتا شفا بده  

چرا باور نداری 

 چرا فکر میکنی نمیشه  

یا احساس میکنی کار سختیه   

از همین امروز شروع کن  

بعدا متوجه میشی  

کم کم احساس میکنی  

که میشه حتی بهتر از اونی که فکرشو بکنی 

امتحانش که ضرر نداره  

از همین الان هم میشه  

التماس دعا

خدایا شکرت  

هزاران بار شکرت  

هرچی شکر کنم بازم کمه  

خداجونم ممنونم هزاران بار ازت ممنونم  

ممنونم بابت تموم نعمتهایی با ارزشی که بهم دادی 

هیچی بهتر از یه زندگی سالم و یه شریک خوب توی زندگی سالم نیس  

میدونم بعضی وقتا زیادی غر میزنم خب چاره ای نیس 

خیلی خوبه که بهترین نعمت هاتو بدون  

بدون منت و چشمداشتی

تقدیم به من کردی 

خدایا شکرت

خدایا تو کارسازی و مشکل گشایی 

دوست ندارم که ناراحتی و غصه خوردن بهترین آجی هامو ببینم  

اجی محدثه وآجی وجیهه 

هرکدوم مشکلاتی دارن که من توی شرایط و موقعیتشون بودم  

و میدونم چه احساسی دارن و چقده استرس دارن چقده امیدوارند  

من خودم فهمیدم که تو دوست نداری امید بنده هات رو ناامید کنی  

و اونایی رو که میان به درگاهت دست خالی ردشون کنی  

ولی واقعا اگه اونی چیزا و خواسته هایی که ما داریم خیر نداشته باشن و صلاح نباشه  

که فایده ای نداره  

نمیشه گفت تو نخواستی چرا که تو اینقدر خوب و مهربونی که نمیتونی  

ناراحتی و اشکهای بنده هات رو ببینی پس حتما یه حکمت و خیر و صلاحی بوده که  

ما نمیدونیم   

ولی خودت یه جور دیگه و از یه راه دیگه براشون بساز  

که من ناراحتی هاشونو نبینم  

آمین

آجی وجیهه 

امیدوارم که دیگه ناراحت نباشی 

و اعصاب خودتو خورد نکنی آخه با ناراحتی و غم داشتن که چیزی درست نمیشه  

حالا که اینجور شده تو این شرایط تنها تکیه گاه و امید شوهرت فقط خودتی و بس  

من میدونم که تو خیلی دلسوز و مهربونی  

انشالا که خدا خودش برای تو اقامهدیت میسازه   

قربونت برم 

 میدونی که از ناراحتی تو من هم دلم میگیره

شاید باور نکنی ولی دل به دل راه داره عزیزم و حتما متوجه شدی

اگر مانده بودی...  

اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا میرساندم

اگر مانده بودی تورا تا دله قصه ها  میکشاندم

اگر با تو بودم به شب های غربت،که  تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو مینوشتم تورا  میسرودم

مانده بودی اگر نازنینم،زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شبه سرد و غمگین غربت،با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پر شکسته،مانده بودی اگر بالو پر داشت

با تو میلی نبودش ز طوفان،مانده بودی اگر همسفر داشت

هستیم را به آتش کشیدی،سوختم من ندیدی ندیدی

مرگ دل آرزویت اگر بود،مانده بودی اگر میشنیدی

باتو دریا پر از دیدنی بود،شب ستاره گلی چیدنی بود

خاک تن شسته در موج باران،در کناره تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل،بعد تو پای من مانده در گل

مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود

باتو و عشق تو زنده بودم،بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو،مانده بودی اگر  

میسرودم

خدایا  

برای بعضی از بنده هات واقعا متاسفم  

که توی سینشون به جای دل چیزی به سفتی و محکمی آهن دارن

خجالت میکشم که بگم دل  

دلی که اشکها و التماس به روشون تاثیری نداشته باشه  

دیگه نمیشه اسمشا گذاشت دل  

نمیدونم   

زیاد گذری نمیکنن به اینجا   

جای دنج و خلوتی ست

شاید تنها تو داری این وبلاگو میخونی 

پس بیزحمت تا اینجا اومدی

برای شادی روح جوان ناکام  

نعمت رحیم زاده

یه صلوات و فاتحه بخون  

انشالا که هیچ پدر و مادری داغ جوونشونو نبینن که خیلی سخته 

امبدوارم که شما هم داغ جوون و اون کسی رو که دوست داری 

به خصوص از عزیزان و نزدیکانت نبینی 

 امروز دلم گرفته بود   

برای دل خودم یه چیزایی نوشتم  

یه وبلاگی رفتم که خیلی ناراحت شدم  

باعث شد این متنو اینجور بنویسم  

نه نمیگم کسی مقصره   

بعضی وقتا باید چنین وبلاگهایی باشن  

تا یه کمی به خودمون بیاییم  

انتظار  

واژه ای که ثانیه ها دقیقه ها ساعتها در برابرش کم میارند  

وقتی  

منتظر باشی ثانیه ها برات تبدیل به ساعت میشن  

و  

وقتی که منتظر 

  انتظارش بلاخره به سر میرسه   

و دلبر و یارشو میبینه که از راه رسیده

اونوقت ساعتها میشن تبدیل به ثانیه هایی که پشت سر هم میگذرند 

و دوباره ندای جدایی  سرمیدهند 

خیلی ها انتظار تو را کشیدند 

و میکشند 

و خواهند کشید  

پس کی قراره انتظار ما به سر برسه  

و تو بیای  

خسته شدیم  

کدومشو باور کنیم

ثانیه هایی که مثل ساعت میگذرند

یا ساعت هایی که مثل ثانیه رد میشن

خدایا یکی از بهترین دوستام  

 که خیلی هم دوسش دارم 

و همسرشم یکی از دوستای خوب آقاسیدم هستش  

توی خرید خونه دچار مشکل شدن  

خونشون رو فروختن به امیدی خونه ای که از قبل دیده بودن  

ولی موقعی که خونه خودشون رو معامله کردن  

رفتن سر قرار برای قولنامه کردن خونه جدید  

طرفشون زده زیر قیمتی که از قبل گفته و حالا بیشترش کرده  

خداجونم 1 ماه فرصت دارن تا تخلیه کردن خونه خودشون  

با این پولی هم که دستشونه جایی بهشون خونه نمیدن  

خدای عزیز ازت خواهش میکنم به دل این طرفشون بنداز که قیمت خونه رو افزایش نده  

و با همون قیمت قبل بیاد سر معامله  

و توی این زمستونی با بچه اسیر سرما و بی خونگی نشن 

خدایا خدای مهربونم به خاطر اشکها و التماس دوستم هم که شده به خاطر اون بچه  

هم که شده دل صاحبخونه جدیدشون رو راضی کن  

من خیلی ناراحتم

خداجونم تو که کارساز و گره گشایی میکنی از بدترین و سخترین مشکلات  

این مشکل رو هم  حل کن  

قربونت برم   

نذار که شوهرش شرمنده بشه   

نذار که با دیدن شرمندگی شوهرش 

دل بهترین دوستمو بشکنه  

نذار 

نذار 

خدایا خودت بهتر میدونی  

هرچی صلاحه همونو انجام بده

وای برای خونه دلتنگم، نه اینجا جای موندن نیست، نه میتونم که برگردم
وای چه دردی داره دلتنگی، یه لحظه عاشقی اما، براش یک عمر میجنگی
دارم حس میکنم تنهام، میون این همه آدم، چرا اینجام
نه میتونم خودم باشم، نه اونی که میشناسم، که همراشم
چه پشت هم بد آوردم، چه زخمایی که از تو بی صدا خوردم
دارم حس میکنم تنهام، میون این همه آدم، چرا اینجام
نه میتونم خودم باشم، نه اونی که میشناسم، که همراشم
چه پشت هم بد آوردم، چه زخمایی که از تو بی صدا خوردم
وای برای خونه دلتنگم، نه اینجا جای موندن نیست، نه میتونم که برگردم
وای چه دردی داره دلتنگی، یه لحظه عاشقی اما، براش یک عمر میجنگی

هیچوقت نفهمیدی حرفایی که  

در بدترین شرایط توی گلوم گیر کرده بودن  

از بس درد داشتن اشکامو درآوردن 

نمیدونم چرا بعضی وقتا یهویی از این رو به اون رو میشی 

نمیدونم توی سرت دور و برت چی میگذره و چی میبینی 

من درک میکنم که کارهات سنگینه  

بعضی وقتها خیلی خسته تر از خسته میشی 

ولی به خدا درست نیس 

که برا من وقت نداشته باشی 

به بودنم اهمیت ندی    

به خواسته هام توجه نکنی

 همش برسرم منت میذاری اومدی منو گرفتی  

نمیدونم کیا ابراز علاقشون محبتشون  

دوست داشتن اینقد بی ریا و صادقانه تر از من بوده   

اینقد صمیمانه بوده 

که محبت عشق و دوست داشتن من برات بیرنگ شده

بین دعواهامون حرف از دخترایی میزنی که میگی عاشقتن   

و آرزوشونه که درکنارت باشن   

ای کاش نبودم یا از این بعد نباشم  

تا ببینم اون ها هم احساساتشون مثل من و به اندازه من میشه   

نه هرگز  

بعد دعوا هم که میگی تموم حرفات از روی چرت و پرت یا  

شوخی بوده و قصدی نداشتی  و بهم میگی باور نکن

خودت معنی حرفایی که بهم زدی رو متوجه میشی

کارهایی که وظیفت بوده و به خاطر انجامشون منت میذاری

و با هر سلاحی که داشتی که

دلمو شکستی

اونوقت انتظار داری

مقایسه نکنم

شکاک نباشم

خودت گفتی توی دعوا بعضی حقیقتا رو میشن هرچند که تلخ باشن  

خودم هم میدونم بعضی از کارهام اشتباهه ولی 

تو چرا نمیفهمی که  

بعضی جاها اشتباه میکنی

هرچند که نه در همه لحظات   

ولی خب در مواقعی که احتیاج داری  

با کسی حرف بزنی  

درددل کنی غرغر کنی  

از این همه تنهایی 

از این همه دلتنگی   

از این همه انتظار

که هیشکی نمیبینه 

متوجه نمیشه 

براش اشک بریزی سرتو بذاری  

رو شونش 

اونم برات حرف بزنه  

دست نوازش به سرت بکشه  

و بگه اشکالی نداره  

من درکت میکنم  

خیلی تنهام و سر در گمم  

بعضی وقتا از بودنم 

از بودن خودم خسته میشم  

خدایا چرا اینجور میشه  

بیشتر وقتا این سوال رو ازت پرسیدم و جواب ندادی 

یا از این بودن خلاصم کن یا به بهترشدنم کمک  

نمیدونم چه گناهی کردم

کجا دل شکستم

که تاوان باید پس بدم اونم به این سختی

کنار مردی باشی

که بهت اهمیت نده توجه نکنه

احساس و محبت نداشته باشه

برات وقت نداشته باشه

خدایا خودت میدونی که خیلی دوسش دارم  

خیلی برام عزیزه  

هرچند دلمو زیاد شکسته  

و منم دلشو شکستم  

ولی با تموم وجود بهش وابستم  

و میخامش 

خودت کمکش کن  

و نگهدار و حافظش باش  

در کنار باش و تنهاش نذار   

خب دیگه دلم گرفته بود مجبور بودم که حرفامو بزنم  

 امیدوارم منو زنی خودخواه ندونید  

چون نیستم  

دلم گرفته بود  

یه حرفایی رو دلم سنگینی میکرد که به هیچکس نمیتونستم 

بزنم گفتم اینجا بزنم  بهتره برا کسی سوتفاهم نمیشه  

و اشتباهی و ناعادلانه قضاوت نمیکنن

خدایا! تو بخشنده و بزرگوار و با عظمتی.هر که پشتیبانی ندارد، به پشتیبانی تو می تواند دلگرم باشد و آن کس که هیچ ذخیره و پس اندازی ندارد،به دارایی و بخشش تو، می تواند تکیه کند.
خدایا! هر که پناهی ندارد، تو پناهش می دهی و آنکه فریاد رسی ندارد، تو به دادش می رسی.تو پشتوانه و پشتیبان و گنج کسانی هستی که هیچ پشتوانه و گنج و پشتیبانی ندارند.
خدایا! امتحان و آزمایش های تو خوب است و امیدی که در دل ها می آفرینی بزرگ. تو ناتوان ها را عزت می بخشی و آن ها را که در حال غرق شدن و هلاک شدن هستند نجات می دهی.

خدایم خداییست

که اگر سرش فریاد بزنم

بجای اینکه با مشت به دهانم بزند

با انگشتان مهربانش نوازشم می کند و میگوید:

می دانم جز من کسی نداری

خدایا  

خیلی احساس کلافگی میکنم  

گم شدم در لا به لای این کلافه  

هرچی دست و پا میزنم و تلاش میکنم بدتر میشه  

نمیدونم باید چیکار کنم فکر کنم باید همینطور آروم و بیصدا باشم تا بدتر از این نشه  

خدایا بفرست مرهم دلی و آرامش اعصابی قربونت برم  

میدونم تا وقتی تو نخوای نمیشه  

پس بخواه تا بشه  

قدری خسته کلافه بی صبر و تحمل  

و بی اعصاب شدم 

خدایا چندبار کلمه خواهش میکنم کمکم کن رو  

بنوسم و تکرار کنم تا اثر کنه  

هرچند تقصیر تو نیس  

تقصیر منه گناهکار حقیره

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره

خداجونم  

حکمت و خیری که تو بعضی از خواسته ها و کارهای ماست  

که یا ما به خواسته هامون نمیرسیم  

یا تو کارمون موفق نمیشیم  

شاید بر ما پوشیده باشه  

ولی تو خودت ناظر و شاهدی  

به امید و

التماس بنده هات

به دستهای خالی و چشم های پر اشک بنده هات  

من یه آجی بیشتر ندارم  

که بهترین دوست منه  

شایدم یه دوست که بهترین آبجی منه  

پس خواهش میکنم  

التماست میکنم  

ازت میخام  

که امید خودشو و همسریشو ناامید نکنی  

و کارشونو بسازی 

مشکلشونو حل کنی و با این کار دلشونو شاد کنی 

تو که تنهای خدای خوب و مهربون همه ما هستی  

توئی که ......... 

خداجونم در خوب بودن  بخشنده بودن مهربونیت  

در همه ویژگی و صفتهای که داری و همشون سرشاز از بزرگ بودن و کریم بودن توئه  

هیچ شکی نبوده و نیست و نخواهد بود  

ولی حیف که زبون ما قاصره   

یا الله 

چقده خوبهههههههههههههههههههههه 

که آدم یه دوست و آجی خوب و مهربون داشته باشهههههههههههههههههههههههه 

من هم یه اجی مهربون و شیطون دارم  

اسمشم وجیهه خانمهههههههههههههههههههههه  

یه شوهر خوبم داره که اسمش مهدی هستش که خیلی دوسش داره 

و خدا روشکر عاشق همدیگه ان 

انشالله خدا همیشه نگهدارشون باشه  

من که خیلی آجیمو دوسش میدارمممممم 

فکر کنم اونم منو دوست میدارههههههههههه:):) 

تازه دو سالم از من بزرگترهههههههه  

مثل میتی کمون باید بهش احترام بذارم :(:( 

خدایا دیروز خیلی بهم بد گذشت سخت گذشت  

نمیدونم چرا اینجور میشه  

من لایق چند دقیقه خنده نیستم  

حق ندارم خوشحال باشم  

که بعدش باید یه دعوا پیش بیاد  

یه حرفایی زده بشه که تا عمق دل آدمو بسوزونه  

خیلی از این دعواها و بیشتر از همشون 

از بعضی از حرفا ضربه خوردم   

ولی زود فراموش کردم

هرچند همیشه بعد دعوا رفتارمون 

محبت و دوست داشتنمون بیشتر و بهتر میشه  

سعی کردم و میکنم که هیچوقت کینه ای نباشم  

و جواب بدی رو با بدی ندم  

خدایا خودت کمکم کن  

که سخت محتاج کمکتم 

این روزا نمیدونم چرا اینجور میشه  

خدایا عشق و محبت منو  

در عمق دل شوهرم بکار که هرگز ازش جدا نشه 

هر دقیقه به فکرشم  

همیشه براش دلتنگم  

خیلی عاشقم و دوسش دارم  

ولی واقعا نمیدونم چرا اینطور پیش میاد  

خدایا تو همه کارها و مشکلات و سختی های زندگی  

کمکش کن و تنهاش نذار 

به کارش به پولش برکت ببخش

از بلاها و خطرات   

حفظ و دورش کن

بعضی وقتا

ممکنه مشغله ها زیاد باشن

شاید یاد و حضور من دیگه کمرنگتر و تکراری شده نمیدونم

یه کمی دل گرفته ام

دیروز مامانم

به زور منو بود تا خیابون

برام همه چی خرید

کیک آجیل تنقلات میوه

هرچی که دوست داشتم

آخر سر هم که منو برد به یه طلافروشی

میگفت که میخاد برای خودش انگشتر بگیره

و دوست داره من براش انتخاب کنم

من اون انگشتری که دوس داشتمو پسندیدمو

نشونش دادم

گفت تو انگشتت کن ببینم چه جوریه

من گفتم تو میخای استفاده کنی

خودت به انگشتت کن

خلاصه من هم به انگشت کردم

انگار که اندازه منو گرفته بودن

به مامانم گفتم که ممکنه کوچیکش باشه

یکی دیگه برداره گفت باشه

من از مغازه بیرون اومدم

شب بعد شام

بند و بساط میوه شیرینی

آجیل و تنقلات رو پهن کرد

و یه جعبه کوچیک کادو شده داد دستم

گفت تولدت مبارک قابل تو رو نداره

یه حدسایی میزدم

ولی وقتی بازش کردم

خیلی سورپرایز شدم

خوشحال و متعجب

همون انگشتری بود که براش انتخاب کرده بودم

باور نکردم

بیشتر و مهمتر از انگشتر

از نوع ابراز محبتش از اون ذوق و شوقی که به خرج داده بود

دلم شاد شد

من منتظر هیچی نبودم

نه طلا و نه هیچ هدیه ی دیگه ای

فقط دلم منتظر بود

منتظر یه پیامک و یا یه شاخه گل برای تبریک تولدم

گل یا جمله ای که از ته دل و سرشار از عشق باشه نه چیز دیگه

خدایا از تو خیلی ممنونم و متشکرم

بابت این مادر عزیز و مهربون

خدایا

کمکم کن

خیلی کمکم کن

تا بتونم یه روزی یه ذره از

صبر و گذشت

محبت و بخشندگی

اون کسانی که دوسشون دارم و برام خیلی عزیزند

مادر و پدر و سید عزیزم

جبران کنم

امیدوارم

تو

خدای عزیز و مهربون

سایه پر برکت و با محبت

این سه عزیز رو از سر من کم نکنی

و بهشون

عمر باعزت و طولانی

و سلامتی و تندرستی عطا کنی

من لایق این همه بخشش و محبت نیستم

من در حد مهربانی و گذشت شما نیستم

خیلی دوستون دارم

و خیلی برام عزیزید

الهی که همیشه از بلا و خطرات جانی و مالی

در زیر سایه آقا امام زمان

در امان باشید

و خدا هیچوقت تنهاتون نذاره

و همواره پشت و پناه همتون باشه

ولی یه چیز دیگه ای که هست

دل من هنوز منتظره

دل من به شکستن عادت داره

مهم نبوده و نیس میگذرد

............................................................................

آجی نگین عزیز و دوست داشتنی من

دوست همیشگی لحظات نا خوشی و خوشی من

مطمئن باش

همه اون دعاهایی که برای عزیزانم داشتم

برای تو و یه نفر دیگه هم دارم

شما دونفری که جز خودم خدا و خودتون

هیشکی از بودنتون نمیدونه

از همین جا دست مامان و بابام و همسری گلمو میبوسم

از اینجا  

از جاری گلم 

از دختر دایی و همسر گرامیش

که مثل خواهر و برادرم میمونن

از دوست عزیزم خانم قنبری

و دایی عزیزم

تشکر میکنم

انشالله خدا دلتونو شاد کنه

و در هرجا و هرزمان خدا

پشت و پناهتون باشه

من نمیدونم  

اونایی که خیر سرشون نماز میخونن ادعای بندگی خدا رو دارن   

جانماز آب میکشن

جلوت یه رو دارن و پشت سرن یه روی دیگه  

در ظاهر باهات خوبن و پشت سرت حرف در میارن  

چه سودی میبرند  

چی گیرشون میاد  

واقعا نمیدونم  

خدایا همشون رو به خودت میسپارم  

خودت جوابشون رو بده  

و اندازه حرفا و ادعاهای چرند و پرندشون مجازاتشون کن  

دلتنگی که وقت و ساعت نمیشناسه 

شب و روز رو هم همینطور 

روز و ساعت مشخص نمیاد که خودمون رو گول بزنیم 

یا خودمون رو به خواب 

وقتی این دلتنگی بیاد مجبوری با یکی حرف بزنی 

اشک بریزی 

ولی وقتی اون یکی 

همونی که میخای باهاش حرف بزنی درددل کنی تا سبک شی 

بی احساس باشه  

بی توجه باشه  

دیگه دلتنگی  هم یادت میره   

اون موقع باید به فکر التیام زخم دلت باشی