جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

آقا بی مقدمه بگویم که شرمنده ام ؛ بی محابا بگویم در حق شما ولی زنده و حجت خدا بر روی زمین کوتاهی کرده ام ؛ بگویم که حتی یک در صد از وقتی را که برای گناه گذاشته ام و نفس خود را تباه ساخته ام هم برای شما که گر نبودید نابود می شدم وقت نگذاشته ام .

آقا جان خوب می دانم وقتی غروب دوشنبه ها نامه ی اعمال من گنه کار را دریافت می کنید و بر اعمال من گریه میکنید و از خداوند طلب مغفرت برای من می نمایید با این حال که خودم خوب می دانم لایق این لطف و رحمت شما نیستم .

آقا جان این کوتاهی را از ما بپذیر و در  حق ما دعا کن که به برترین راه ها هدایت شویم ؛ البته می دانم که اگر بر حق ما دعا نمی نمودید نیستی بر ما غالب می شد . 

لبیک یا مهدی (عج)

حسین جان چیزی دیگه به محرمت نمونده 

مداحی که گذاشتم برا وبلاگم بیشتر از هرکسی دل خودمو بیتاب میکنه  

میخام یه حرفی بزنم ناراحت نشی از دستما 

اونایی که هنوز حسرت دیدن کربلاتو دارند و هنوز قسمتشون نشده  

مثل خودم که تا پارسال قسمتم نشده بود با خودم گفتم همین یه بارشم خوبه 

آرزو به دل نمیرم ولی این حرف زبون کجا و این دله ... 

اگه بیان کربلات بعدش میخان چیکار کنن بیشتر هوایی میشن بیشتر دلتنگت میشن 

آقاجون من بنده گنه کار و روسیاهم ولی ازت میخام هرکی یه قدم برمیداره به امید  

زیارتت تو رو به مادر پهلو شکستت قسم میدم ناامیدش نکنی 

حجت الاسلام دانشمند :

اگر من از مظلومیت رهبر بگویم شاید دلتان خون بشود ، خیلی مظلومند ایشان .

این موضوع را من با یک واسطه می گویم .

با یکی از محافظ های آقا در حرم امام رضا (ع) روبروی ضریح،دو به دو با هم بودیم

گفتم از آقا چه خبر ؟

میگفت ما روزهای دوشنبه، ( این را میگفت و گریه میکرد ) می رویم

به خانواده شهدا سرکشی میکنیم . آقا می فرمودند به خانواده

شهدا نگویید که ما می آییم که به زحمت نیافتند .

یک ربع قبل آقا در ماشین هستند ما درب میزنیم و میگوییم آقا می خواهند

تشریف بیاورند منزل و یک سلام و علیکی با مادر و پدر شهید نمایند .

یکبار رفتیم درب خانه دو شهید، من خودم رفتم

دیدم درب باز است و آب و جارو کرده اند.

درب زدم ،

مادر شهید آمدند دم درب و گفتند: آقا کــــــــــو ؟

گفتم: کدام آقا ؟

گفت : مقام معظم رهبری کجاست ؟

گفتم : شما از کجا می دانید ؟

شروع کرد به گریه کردن،

گفت دیشب خواب بچه هام را دیدم، بچه ها آمدند گفتند

خوش بحالت، فردا سید علی می خواهد بیاید خانه تان .

اینجا که رسید، مقام معظم رهبری هم رسیدند به درب خانه .

بعد مادر شهید گفت من خواب دیدم که امام هم تشریف آوردند و گفتند

فردا سید علی آقا می خواهند بیایند، ما هم تبریک می گوییم .

و یک مطلبی هم امام فرمودند و پیغام دادند که من به شما بگویم .

مقام معظم رهبری فرمودند چه پیغامی !؟

مادر شهید گفتند : امام فرمودند سلام ما را به سید علی آقا برسانید و به ایشان

بگویید اینقدر از خدا طلب مرگ نکن ! فرج نزدیک است انشاءالله .

آقا خیلی گریه کرد . . .  

حجت الاسلام دانشمند :

مظلوم است آقا . یک کاری نکنیم که اگر گره ای نمی توانیم باز کنیم ،

لااقل گره بر گره نیاندازیم .این واقعاً ظلم است ، خدا نمی بخشد .

در این دنیا مرکز شیعه فقط ایران است .

افغانستان ، پاکستان ، مصر ، عربستان و عراق را ببینید .

در ممالک اسلامی کجا شیعه همه کاره است ،

ایران مرکز شیعه است ، دل امام زمان ( عج ) به شما بسته شده

و امید امام به شماست .

"دلنوشته های یک بسیجی گمنام"

گاهی ، وقت خداحافظی از کسی

خواسته یا ناخواسته میگیم : « مواظب خودت باش ! »

مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه !
...

مواظب خودت باش یعنی برام مُهمی !

مواظب خودت باش یعنی نگرانتم !

مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم !

مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت !

مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده!

مواظب خودت باش یعنی... واقعاً مواظب خودت باش.  
 
خداجونم همیشه مواظب آقاسیدم باش 
 
به دست تو میسپارمش

گاهی ، وقت خداحافظی از کسی

خواسته یا ناخواسته میگیم : « مواظب خودت باش ! »

مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه !
...

مواظب خودت باش یعنی برام مُهمی !

مواظب خودت باش یعنی نگرانتم !

مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم !

مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت !

مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده!

مواظب خودت باش یعنی... واقعاً مواظب خودت باش.  
 
خداجونم همیشه مواظب آقاسیدم باش 
 
به دست تو میسپارمش

.....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حکـــــــــــــــــــــایت من…

حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…

دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…

زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…

گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…

حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…

ای کـاش وقتــی " خـداونـد " در کافـه ی  محشــر بگـوید چـه

 داشتــی ... ؟
حسیــن(ع) سـربلـند کند و بگـوید : حسـاب شد مهـمان مــن ...