جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله


ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

چند روز پیش قم رفتیم

قبل نماز ظهر با آقاسید و مامانم و خالم یه سر رفتیم تو پاساژ حجت یه دوری بزنیم

لباس مجلسی های قشنگی تو ویترین بودن

منم یهویی یادم افتاد که

تو عید عروسی دخترخالمه من دوتا دخترخاله بیشتر ندارم

خیلی هم دوسشون دارم با اینکه مشغله و گرفتاریهای روزمره نمیذاره مثل چندسال پیش با هم باشیم و چندساعتی

رو در کنار هم بگذرونیم

ولی برام خیلی عزیزن

خالم(مامانشون) سال 74  تو تصادف از دنیا میره

منم لباس مناسب نداشتم به آقایی گفتم چه لباسای خوشگلی ای کاش میشد یکی بگیرم

گفت بگیریم اشکالی نداره گفتم آخه من لباس مجلسی دارم چندتایی

گفتش اگه واقعا دوست داری و لازمته بگیریم منم دیدم واقعا لازم ندارم خواستم از خیرش بگذرم

یه چندتایی مغازه رفتیم لباسا قشنگ بود خیلی هم تنوع داشت ولی نتونستم انتخاب کنم

آخه یا کمی قیمتش برای من سنگین بود یا اندازم نبود

دیگه آخریه اقاسید حوصلش سررفت خسته شد شروع کرد همینطور پشت سر هم غر بزنه

منم دیگه از دست خودش و حرفایی که زد خیلی غصه خوردم اشکام همینطور میریختن

اخه دیگه نزدیک اذان بود باید کم کم میرفتیم به سمت حرم

که اقایی کارتشا داد دستم گفتش من باید برم نماز ولی تو بمون بگرد اگه لباسی چشمتا گرفت و به دلت نشست بگیر آخرش که لازمت میشه 

یه همچین آقای دلشکن و وصله بند دارم من

ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

چند شب پیش که از قم برگشتیم بهش میگم سیدجان شرمنده مجبورم یه غذای ساده بسازم که زود حاضرشه

میگه ولش کن زیاد فکرشا نکن میرم یه چیزی میگیرم

منا در خونه پیاده کرد و رفتش

وقتی برگشت 2تا پیتزا گرفته بود خیلی چسبید

الهی من قربونت برممم

آخ ای خدا که چقد دلم گرفته

یه کاری کن این دلم آروم بگیره

ای دل کمی با من راه بیا کمی خستم

خدا رحمتت کنه آقای پاشایی

انگاری تو هم دلت خیلی گرفته بوده که این آهنگا خوندی

الان صدات هست و خودت نیستی بیچاره خونوادت با شنیدن صدات چه زجری میکشن از نبودنت


ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

دلم میخاد همیشه کنارم باشه وقتی باشه ارامش خاصی دارم

که با هیچی عوض نمیکنم

خستگی ناپذیره

یعنی حتی حس خستگی ناپذیر هم در برابرش پرچم تسلیمشا بالا میبره 

یعنی اگه میتونست حرف بزنه میگفت اگه به من میگن خستگی ناپذیر پس به آقاسید باید چی بگن

خدا قوت سیدجان

خدایا مواظبش باش


ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

وقتی نباشه ها دلم اروم و قرار نداره انگاری یه چیزی مهم گم کرده

با هیچ کار و بهونه ای راضی نمیشه آروم بگیره

خلاصه زبونشا متوجه نمیشم

فقط خودشا میخاد

خودش

خدایا هرجا هست به خودت سپردمش

احساس میکنم بعضی شبا بالشتم میخاد باهام حرف بزنه و بگه خسته شده از این همه خیس شدن


خدایـــــــــــــا؛

بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛

بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛

بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛

بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛

بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛

مرا ببخش ...

مـی آیــم دردهـایـم را روی ایــن صفحه ی مجـازی مینـویســم

ولی هیچـوقت هیچ کس نفهمید مـن اینهـا را واقعـی "درد" میکشــم ..

حال من یعنی . . .

یک قدم از افسردگی آن طرف تر...