جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

نمیدانم چرا الفبای بیشتر زبانها با الف شروع میشود!

در حالیکه تمام هستی با یک ب آغاز شد...

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی در تقویم خواهند نوشت:
 

تعطیل-روزفرج مهدی فاطمه 


وبعد در مدینه کنار ساختمان نیم کاره ای تابلو زیر را میبینیم: 


 پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا 


کار فرما: قائم آل محمد 


پیمانکار: یاران حضرت 


مساحت: وسعت دل تمام شیعیان 


به امید آن روز...  

  

عشق فقط عشق علی رهبر فقط سید علی.  

  

جانم فدای رهبرم    

 

سلامتی آقاامام زمان و رهبر عزیزمون    

  

صلوات 

       

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم   

 

 

      

سلام خدای مهربون 

بعد سالها اومدم ب وبلاگم سر زدم 

حقیقتا باور نمیکنم این همه سال این همه چالش ...ک بیشترش هم تلخ و ...اصا ولش کن  ...

شدیدا دلتنگم ...هوای دلمو داشته باش

ماه مهمونیتم شروع شد ...

ایشالا بتونیم بنده خوبی باشیم و رسم بندگی رو درست ب جا بیاریم ...


سلام وبلاگ جان چطوری

میبینم تو هم مثل صاحبت تنهایی 

 من نبودم اینجا چقد سوت و کور شده

چه غم انگیز کسی هم نبوده که سراغما بگیره

ببخش که تنهات گذاشتم 

قرار بود بیام اینجا تا همه چیزما باهات تقسیم کنم غم و شادی خوشی و ناخوشی

ولی فراموشت کردم 

نه اینکه بخام مجبور شدم خیلی اتفاق ها افتاد که انتظارشا نداشتم داغونم کردن

دلم برای دوستای قدیمیم تنگ شده 

الان نظرا رو میخوندم نظر جدید که نداشتم

نظرای سال هشتاد و نه به بعد 

هعیییی

چه زود گذشت این عمر

شش سال گذشت مثل چشم بهم گذاشتن

نظرا خوندم بدجور دلم گرفت غصم شد نمیدونم چرا

خیلی حرفا داشتم ولی ....

سلام کلبه دلتنگی های من

یه سالی میشه بهت سر نزدم 

معذرت میخام

تو که خبر نداشتی

خیلی این دو ساله ضربه خوردم خیلی دلم شکست 

من به خودم معذرت خاهی بدهکارم از اینکه تنهام از اینکه همیشه احترام گذاشتم محبت کردم صادقانه رفتار کردم

از همه ضربه خوردم خیلی تنهام و خیلی دلشکسته 

ای کاش اینقد ساده نبودم ای کاش اینقد دلسوز نبودم 

کم آوردم از خودم ناراحتم ناراضی ام از دست خودم کم آوردم

خدایا کمکم کن خدایا دستمو بگیر خداجونم غیر تو کسی رو ندارم


ﺍﯾﻤـــﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . .

ﮐــﻪ ﻗﺸﻨـﮕـﺘــﺮﯾﻦ ﻋﺸــﻖ

ﻧﮕــﺎﻩ ﻣﻬــﺮﺑـــﺎﻥ ﺧــﺪﺍﻭﻧـــﺪ ﺑـﻪ ﺑﻨـﺪﮔـﺎﻧـﺶ

ﺍﺳــﺖ . . .

ﺯﻧـــﺪﮔــﯽ ﺭﺍ ﺑـــﻪ ﺍﻭ ﺑﺴــــﭙﺎﺭ . . .

ﻭ ﻣﻄـﻤﺌـــﻦ ﺑـــﺎﺵ ﮐﻪ ﺗــﺎ ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐــﻪ ﭘﺸﺘــﺖ

ﺑــﻪ ﺧـــﺪﺍ ﮔــﺮﻡ ﺍﺳــﺖ

ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫــﺮﺍﺱ ﻫـــﺎﯼ ﺩﻧﯿـــﺎ ﺧـﻨـــﺪﻩ ﺩﺍﺭ

ﺍﺳــﺖ..

خدایا عاشق آرامش اسمتم..


سلام شهید گمنام بزرگوار

حالت چطوره برادر با غیرت 

خوبی برادر نترس و نجیبم

این روزها خیلی خیلی دارم بیش از حد شرمنده میشم

پیش شما پیش خدا پیش امام زمانم

توروخدا اگه راه داره شفاعت منم پیش اون بالایی بکنید

توروخدا اگه یه درصد راه داره از اون بالا هوای منم داشته باشید

نذارید بیش از این تو گرداب و منجلاب گناه بمونم و پایینتر برم

من فقط میتونم بگم شرمنده ام

شرمندگی منو قبول کنید


سلام عموجان

دلم خیلی برات تنگ شده خیلی دوست دارم ببینمت

برای یه بار هم که شده بیا بخابم

کمکم کن

شاید خواب نما بشم تغییر کنم خیلی خستم بیا نجاتم بده عموجونم


سلام مادر شهید سلام پدر شهید

خوش به حالتون خوشبحال خدا که چنین بنده هایی داره

بچه هایی تربیت کردن نه از نوع جیگر گوشه خودشون بلکه شاید از جیگر گوشه خدا

چقدرر چقدرر بخشنده بودین چقدرر چقدرر صبور

شما از بچه هاتون از عزیزانتون گذشتین

ولی هنوز ما تو دوره جاهلیت موندیم

نوع حجاب نوع اخلاق و نوع...همه رو عکس وصیت بچه هاتون انجام دادیم

وای به حال ما وای به حال ما وای به حال ما

خدایا عاقبتمونو ختم به خیر کن


دلم خیلی گرفته

فقط میدونم هیچوقت تا این حد احساس تنهایی نکرده بودم

خیلی دلم برا خدا تنگ شده 

خدایا منا ببر پیش خودت

بعضی از بنده های زمینیت مرام و معرفت درک و شعور ندارن

خیلی خستم

انالله و انا الیه راجعون

روحم هم انگاری صبرش سر اومده

نیاز به یه فاتحه داره

بسم الله

خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است

وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است 


خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است

چون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ است


خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی 

آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری


خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست 

دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوست


خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی 

آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی


خود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگر

چون ناز تو میخواهد ، او را ز درون بنگر 


خود را به خدا بسپار ، وقتی که تن ات سرد است 

وقتی که دل از دنیا ، آمیخته ی درد است


خدای من بمان
با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !
دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....
تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...
اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....
چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی...
خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....
دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....
صبر !....صبر را به من هدیه کن !
خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....
خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.
دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...

با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.


ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

چند روز پیش قم رفتیم

قبل نماز ظهر با آقاسید و مامانم و خالم یه سر رفتیم تو پاساژ حجت یه دوری بزنیم

لباس مجلسی های قشنگی تو ویترین بودن

منم یهویی یادم افتاد که

تو عید عروسی دخترخالمه من دوتا دخترخاله بیشتر ندارم

خیلی هم دوسشون دارم با اینکه مشغله و گرفتاریهای روزمره نمیذاره مثل چندسال پیش با هم باشیم و چندساعتی

رو در کنار هم بگذرونیم

ولی برام خیلی عزیزن

خالم(مامانشون) سال 74  تو تصادف از دنیا میره

منم لباس مناسب نداشتم به آقایی گفتم چه لباسای خوشگلی ای کاش میشد یکی بگیرم

گفت بگیریم اشکالی نداره گفتم آخه من لباس مجلسی دارم چندتایی

گفتش اگه واقعا دوست داری و لازمته بگیریم منم دیدم واقعا لازم ندارم خواستم از خیرش بگذرم

یه چندتایی مغازه رفتیم لباسا قشنگ بود خیلی هم تنوع داشت ولی نتونستم انتخاب کنم

آخه یا کمی قیمتش برای من سنگین بود یا اندازم نبود

دیگه آخریه اقاسید حوصلش سررفت خسته شد شروع کرد همینطور پشت سر هم غر بزنه

منم دیگه از دست خودش و حرفایی که زد خیلی غصه خوردم اشکام همینطور میریختن

اخه دیگه نزدیک اذان بود باید کم کم میرفتیم به سمت حرم

که اقایی کارتشا داد دستم گفتش من باید برم نماز ولی تو بمون بگرد اگه لباسی چشمتا گرفت و به دلت نشست بگیر آخرش که لازمت میشه 

یه همچین آقای دلشکن و وصله بند دارم من

ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

چند شب پیش که از قم برگشتیم بهش میگم سیدجان شرمنده مجبورم یه غذای ساده بسازم که زود حاضرشه

میگه ولش کن زیاد فکرشا نکن میرم یه چیزی میگیرم

منا در خونه پیاده کرد و رفتش

وقتی برگشت 2تا پیتزا گرفته بود خیلی چسبید

الهی من قربونت برممم

آخ ای خدا که چقد دلم گرفته

یه کاری کن این دلم آروم بگیره

ای دل کمی با من راه بیا کمی خستم

خدا رحمتت کنه آقای پاشایی

انگاری تو هم دلت خیلی گرفته بوده که این آهنگا خوندی

الان صدات هست و خودت نیستی بیچاره خونوادت با شنیدن صدات چه زجری میکشن از نبودنت


ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

دلم میخاد همیشه کنارم باشه وقتی باشه ارامش خاصی دارم

که با هیچی عوض نمیکنم

خستگی ناپذیره

یعنی حتی حس خستگی ناپذیر هم در برابرش پرچم تسلیمشا بالا میبره 

یعنی اگه میتونست حرف بزنه میگفت اگه به من میگن خستگی ناپذیر پس به آقاسید باید چی بگن

خدا قوت سیدجان

خدایا مواظبش باش


ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم

یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو

وقتی نباشه ها دلم اروم و قرار نداره انگاری یه چیزی مهم گم کرده

با هیچ کار و بهونه ای راضی نمیشه آروم بگیره

خلاصه زبونشا متوجه نمیشم

فقط خودشا میخاد

خودش

خدایا هرجا هست به خودت سپردمش

احساس میکنم بعضی شبا بالشتم میخاد باهام حرف بزنه و بگه خسته شده از این همه خیس شدن


خدایـــــــــــــا؛

بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛

بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛

بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛

بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛

بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛

مرا ببخش ...

مـی آیــم دردهـایـم را روی ایــن صفحه ی مجـازی مینـویســم

ولی هیچـوقت هیچ کس نفهمید مـن اینهـا را واقعـی "درد" میکشــم ..

حال من یعنی . . .

یک قدم از افسردگی آن طرف تر...

خیلی وقته ننوشتم

دست خودم نیس خیلی وقته حرفام در بغض گلوم پنهان شدن

درونم غوغاست ساده میشکنم

با یه تلنگر کوچیک اینطوری نبودم...شدم