-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفند 1402 03:59
سلام خدای مهربون بعد سالها اومدم ب وبلاگم سر زدم حقیقتا باور نمیکنم این همه سال این همه چالش ...ک بیشترش هم تلخ و ...اصا ولش کن ... شدیدا دلتنگم ...هوای دلمو داشته باش ماه مهمونیتم شروع شد ... ایشالا بتونیم بنده خوبی باشیم و رسم بندگی رو درست ب جا بیاریم ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آبان 1395 00:05
سلام وبلاگ جان چطوری میبینم تو هم مثل صاحبت تنهایی من نبودم اینجا چقد سوت و کور شده چه غم انگیز کسی هم نبوده که سراغما بگیره ببخش که تنهات گذاشتم قرار بود بیام اینجا تا همه چیزما باهات تقسیم کنم غم و شادی خوشی و ناخوشی ولی فراموشت کردم نه اینکه بخام مجبور شدم خیلی اتفاق ها افتاد که انتظارشا نداشتم داغونم کردن دلم برای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 تیر 1395 22:23
سلام کلبه دلتنگی های من یه سالی میشه بهت سر نزدم معذرت میخام تو که خبر نداشتی خیلی این دو ساله ضربه خوردم خیلی دلم شکست من به خودم معذرت خاهی بدهکارم از اینکه تنهام از اینکه همیشه احترام گذاشتم محبت کردم صادقانه رفتار کردم از همه ضربه خوردم خیلی تنهام و خیلی دلشکسته ای کاش اینقد ساده نبودم ای کاش اینقد دلسوز نبودم کم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 01:27
ﺍﯾﻤـــﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ . . . ﮐــﻪ ﻗﺸﻨـﮕـﺘــﺮﯾﻦ ﻋﺸــﻖ ﻧﮕــﺎﻩ ﻣﻬــﺮﺑـــﺎﻥ ﺧــﺪﺍﻭﻧـــﺪ ﺑـﻪ ﺑﻨـﺪﮔـﺎﻧـﺶ ﺍﺳــﺖ . . . ﺯﻧـــﺪﮔــﯽ ﺭﺍ ﺑـــﻪ ﺍﻭ ﺑﺴــــﭙﺎﺭ . . . ﻭ ﻣﻄـﻤﺌـــﻦ ﺑـــﺎﺵ ﮐﻪ ﺗــﺎ ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐــﻪ ﭘﺸﺘــﺖ ﺑــﻪ ﺧـــﺪﺍ ﮔــﺮﻡ ﺍﺳــﺖ ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫــﺮﺍﺱ ﻫـــﺎﯼ ﺩﻧﯿـــﺎ ﺧـﻨـــﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﺳــﺖ.. خدایا عاشق آرامش اسمتم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خرداد 1394 23:16
سلام شهید گمنام بزرگوار حالت چطوره برادر با غیرت خوبی برادر نترس و نجیبم این روزها خیلی خیلی دارم بیش از حد شرمنده میشم پیش شما پیش خدا پیش امام زمانم توروخدا اگه راه داره شفاعت منم پیش اون بالایی بکنید توروخدا اگه یه درصد راه داره از اون بالا هوای منم داشته باشید نذارید بیش از این تو گرداب و منجلاب گناه بمونم و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 22:41
دلم خیلی گرفته فقط میدونم هیچوقت تا این حد احساس تنهایی نکرده بودم خیلی دلم برا خدا تنگ شده خدایا منا ببر پیش خودت بعضی از بنده های زمینیت مرام و معرفت درک و شعور ندارن خیلی خستم انالله و انا الیه راجعون روحم هم انگاری صبرش سر اومده نیاز به یه فاتحه داره بسم الله
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 22:37
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است چون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ است خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 22:36
خدای من بمان با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل ! دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم..... تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ... اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده .... چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو !...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفند 1393 01:21
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفند 1393 01:07
ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو چند روز پیش قم رفتیم قبل نماز ظهر با آقاسید و مامانم و خالم یه سر رفتیم تو پاساژ حجت یه دوری بزنیم لباس مجلسی های قشنگی تو ویترین بودن منم یهویی یادم افتاد که تو عید عروسی دخترخالمه من دوتا دخترخاله بیشتر ندارم خیلی هم دوسشون دارم با...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفند 1393 00:49
ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو چند شب پیش که از قم برگشتیم بهش میگم سیدجان شرمنده مجبورم یه غذای ساده بسازم که زود حاضرشه میگه ولش کن زیاد فکرشا نکن میرم یه چیزی میگیرم منا در خونه پیاده کرد و رفتش وقتی برگشت 2تا پیتزا گرفته بود خیلی چسبید الهی من قربونت برممم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اسفند 1393 01:25
آخ ای خدا که چقد دلم گرفته یه کاری کن این دلم آروم بگیره ای دل کمی با من راه بیا کمی خستم خدا رحمتت کنه آقای پاشایی انگاری تو هم دلت خیلی گرفته بوده که این آهنگا خوندی الان صدات هست و خودت نیستی بیچاره خونوادت با شنیدن صدات چه زجری میکشن از نبودنت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اسفند 1393 01:16
ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو دلم میخاد همیشه کنارم باشه وقتی باشه ارامش خاصی دارم که با هیچی عوض نمیکنم خستگی ناپذیره یعنی حتی حس خستگی ناپذیر هم در برابرش پرچم تسلیمشا بالا میبره یعنی اگه میتونست حرف بزنه میگفت اگه به من میگن خستگی ناپذیر پس به آقاسید باید چی بگن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اسفند 1393 01:09
ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم یه شوهره آقاسیدی دارم من که نگووو وقتی نباشه ها دلم اروم و قرار نداره انگاری یه چیزی مهم گم کرده با هیچ کار و بهونه ای راضی نمیشه آروم بگیره خلاصه زبونشا متوجه نمیشم فقط خودشا میخاد خودش خدایا هرجا هست به خودت سپردمش
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 اسفند 1393 23:38
احساس میکنم بعضی شبا بالشتم میخاد باهام حرف بزنه و بگه خسته شده از این همه خیس شدن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اسفند 1393 15:21
خدایـــــــــــــا؛ بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛ بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛ بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛ بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛ بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛ مرا ببخش ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اسفند 1393 15:18
مـی آیــم دردهـایـم را روی ایــن صفحه ی مجـازی مینـویســم ولی هیچـوقت هیچ کس نفهمید مـن اینهـا را واقعـی " درد " میکشــم .. حال من یعنی . . . یک قدم از افسردگی آن طرف تر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 دی 1393 10:07
خیلی وقته ننوشتم دست خودم نیس خیلی وقته حرفام در بغض گلوم پنهان شدن درونم غوغاست ساده میشکنم با یه تلنگر کوچیک اینطوری نبودم...شدم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 مهر 1393 23:09
حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا آنجا که سفینة النجات است حسین آخ حسین جان که من چقد شرمندم در برابر شما و اهل بیت امام زمان و خدا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 شهریور 1393 00:23
خدایا اسیر هوای نفسم شدم آخ که توی گرداب گناه دارم غرق میشم خدایا خستم خدایا نذار اینطور با روی سیاه با چشمان اشکبار از پرونده سنگین اعمالم از دنیا برم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 شهریور 1393 13:47
تشنه دیدار خدا بودین و ارباب سر بریدمون سید و سرور سالار شهیدان خون غیرتتون به جوش اومد وقتی شنیدین که به کشورتون به خاک وطنتون به خونه ناموستون تجاوز شده لحظه ای صبر نکردین معطل نکردین به زور و التماس خواهش تمنا وارد گردانها شدین مهم نبود که کاری بلد بودین یا نه فقط اینکه باشید و بجنگید با هرچی که دم دستتون بود دل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریور 1393 00:41
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 شهریور 1393 14:44
بعد یه ماه اومدم یه کمی بنویسم خیلی حرفا دارم بنویسم ولی دستم به نوشتن نمیره همه چی آرومه جز دلم دلم آروم و قرار نداره کلافم کرده دلم آرامش میخاد خدایا کجایی چرا اینقد دور شدم ازت آخ که عجیب دلم گرفته دیگه گذر کسی به اینجا نمیافته خدایا فکر کنم تو تنها خواننده وبلاگم هستی وای که اگه تو هم نباشی دیگه دلم از غصه میترکه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مرداد 1393 23:46
خدای مهربونم میدونم وقتی به سختی و مشکلاتی میرسم که نمیتونم تحملشونم کنم نمیتونم باهاشون کنار بیام یاد تو میافتم اون موقع صدات میزنم اون وقته که یادم میافته یه خدای مهربون دارم یه خدای عزیزی دارم نمیدونم چرا اینطوریه وقتی یه گرفتاری پیش میاد یهویی میای تو ذهنمون مگه تو فقط خدای سختی و حل شدن مشکلات ما هستی نه خداجونم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 مرداد 1393 19:36
خدای من! اگر مرا به جرمم بگیری، تو را به عفوت میگیرم اگر دست بر گناهم بگذاری، چنگ در دامن بخششت میزنم. اگر به معصیتم بنگری، چشم به کرامتت میدوزم. اگر بدیام را به رخ بکشی، خوبی و لطف بی منتهایت را بر ملا می کنم..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیر 1393 01:51
دلم میخاد بنویسم خیلی دلم گرفته نیاز دارم تخلیه بشم ذهنم آشفته هستش انگار که کلمه ها هم ازم فرار میکنن خدا نکنه وقتی دلت بگیره که از همه چیز و از همه کس بریده باشی این احساس کلافگی و پوچی دست از سرم برنمیداره میخاد منو تا مرز جنون ببره چرا احساساتم چرا افکارم هم با من دشمن هستن نمیدونم چرا اینطوری شدم تو این شبای عزیز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیر 1393 13:13
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 تیر 1393 16:20
سلام سلام یگانه خدای مهربون و بخشنده من چند روز دیگه قراره مهمونت بشیم در این شکی نیست که تو خدای خیلی خوبی هستی سفره پر از برکتت از خوبی ها بخشش ها رحمتها رو برای همه بندگانت پهن میکنی فقط این دیگه بستگی به خود مهمونت داره که بخاد چی رو داشته باشه و به چه اندازه برداره سعادت این رو هم بهمون بده که مهمون لایق و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 خرداد 1393 13:21
آرامشم را در تو جویم ای وسعت سبز نجوای خود را با تو گویم ای فرصت سبز ای دشتهایت ارغوانی ای گلشن راز با لاله هایت می توانی باشی سرافراز ای سرزمین آسمانی ای کشور عشق نامت بلند و جاودانی در دفتر عشق مردان تو در استقامت مثل دماوند در پاکی روح و کرامت مانند اروند اگه بگم ده ساله دنباله این آهنگ میگشتم دروغ نگفتم وقتی بچه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 خرداد 1393 12:18
سلام سلام سلام شاید کسی نیاد این مطلبهای منو بخونه ولی مهم خودمم که مینویسم تا در روزهای آینده به عنوان یه خاطره برام بمونن چندوقت پیش که روز زن بود آقامون دست و بالش تنگ بود چیزی نصیبم نشد ولی اصلا ناراحت نیستم امسال نشد روزه بگیرم و برای شب لیلة الرغائب اعمالشو به جا بیارم ولی خیلی دعا کردم انشالا که خدا قبول کنه...