جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خدایا دارم دیوونه میشم   

خیلی خستم  

کمکم کن  

دلم داره از غصه میترکه  

پس کجایی  

چرا صدامو نمیشنوی  

دوست داری زجر بکشم  

یا نکنه تو هم از ناراحتی و زجر کشیدن من خوشحال میشی 

خدایا 

چرا کمکم نمیکنی  

چقد التماس  

چقد گریه   

خدایا تو که گفتی هیچوقت بنده هات رو تنها نمیذاری  

من جز بنده هات حساب نمیشم ؟

یا کمک کن مشکلم حل بشه  

یا مرگ منو برسون  

برای مرگ خودم هم باید التماس و تمنا کنم  

خدایا دیگه صبر و تحملی برام نمونده  

دیگه دلی نمونده که کسی بشکنه  

میخوای دیوونه شدن منو تماشا کنی  

میخوای اشکهای بیشتری برات بریزم  

پس خوب ببین  

ولی یادت نره

قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوشباورم گولم مزن!
حالمان بد نیست غم کم می خوریم؛
کم که نه! هر روز کم کم می خوریم
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمیدانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدن
ددشنه ای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست

حوصلم سر رفته  

دارم برای خودم تو اینترنت چرخ میزنم  

وبلاگ گردی میکنم 

ماشالا کم نیستن   

همه جوره وبلاگ

همه هم قشنگ و جالب   

اما

این وسط یه وبلاگ توجهمو جلب میکنه  

وبلاگ آرمین  

http://www.armin10.blogfa.com/ 

نمیدونم چرا رفتم به وبلاگش    

ولی وقتی رفتم  

و مطالباشو خوندم 

خلاصه اون عکس و نوشته های پیشین و آرشیو موضوعی 

و هرچی بود و نبود  

همه دست به دست هم دادن تا همه غم های عالم بریزه تو دلم  

خیلی غصم شد  

خیلی ناراحت شدم  

خدای من چقد سخته  

من فقط چند لحظه خودمو جای مادر ارمین گذاشت اما 

من نتونستم  تحمل کنم

بیچاره چه درد و زجری میکشه  

من خیلی صبر و تحملم کمه  

وقتی عکس اون پچه معصومو دیدم داشتم دیوونه میشدم  

خدایا خودت به همه مادر و پدر بچه های سرطانی  صبر و تحمل زیاد بده  

همیشه همراهشون باش و هرگز تنهاشون نذار 

برای شادی روح آرمین صلوات بفرستید

من و خدا 

هرروز صبح فراموش  

 می کنیم 

"او"خطاهای من را  

و"من" لطف او را

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چند وقتی است که از دست خودم هم سیرم

می تـــوان گفت کـه من از تـــو کمی دلگیـــرم

خسته ام فکر و خیالم همه آشفته توست

به خـدا آخرش از دست تــو من می میــرم

منم و شعر و خیال و غم و تنهایی و شب

بی خیالـــم و فقط فـــال تو را می گیـــرم

بخت من بسته شده هیچ خیالی هم نیست

من هــــم انگـــار کـــه پابسته این تقـــدیـــرم

بر سرم نعره نزن می روم از پیش شما

ولی ای کاش بدانیـــد که بی تقصیـــرم

تو اگر خسته ای از من به خدا غصه نخور

تو بخواه مرگ مـــرا زود خودم می میـــرم