جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

اهل درسم ، روزگارم بد نیست!
جیب خالی دارم
خرده پولی
سر سوزن عقلی
دوستانی دارم بهتر از عزرائیل!
درسهایی بدتر از تلخی زهر !!!



میــگــرِن
دلیــل ســردرد هــایــم نــیســت
از خــوردن فــکــرهــای مســمــوم
مــغــزم دلپــیــچه گــرفتــه اســت
 



گنــــاهش گردن خــــودش...
آنــــروز روزه بــــودم که
حســــرت داشــــتنــش را خــــوردم

 


هــــی غــریــبــه !!!
روی کســی دســت گــذاشــتی که
هــمه دنیــای منــه !!!
بــی وجــدان ایــنــقدر
راحــت بهــش نــگو
عــزیــــزم



ای کــاش
نبــــودنت را بــــا خــــود بــــرده بــــــودی!



بــه بــهانه آب خــوردن هــر روز !!!
لــیــوانی که ازش آب خــوردی را مــی بــوسم !!!
رد پــای لــبهــایــت هنــوز بر لیــوان باقــی اســت !!!

 


دوســت داشــتن " یعنــی :
ده تــا بهــتر از اون بــیاد ســراغــت
امــا تــه ِ دلــت بگــی :
اون ... اون ... فــقــط اون



لــعنــتی یــعــنی میــشـــود؟؟؟
همــیــن حـالا...
همیــن لحظــه...
حتــی...
اشتـــباهی !!!
یـــادم بیفتــی...؟
میشـــود ؟!؟؟



اصـــن یـــه وقــتـایــــی
بـــایــد گــوشیــتـو خــامـــوش کـنـی
تــا بـبـینـی کـیـــا نــگـــرانـــت میــشـــن



مگــر قلــب مــن بــُــــت بودکــه
خـــدا بــرای شکســتنــش تــو را فرســتاد



بعــد از هر بحــث و بگو مگویی
اونی کـه اول مَعذرت خواهی‌ کنه
شُجـــاع تریـنه
اونی کـه اول می‌بخشه، قوی ترینه
و
اونی کـه زودتر فراموش میـکنه
خوشبـــخت تریـنه



چقــدر بــده کــه تــو
میــتــونی خــودتو خــــر کنــی
داغــون کــــنی
بدبخــت کنــی
اما نمــیتونی خــودتــو بــغل کنــی
آروم کنــی
از تنــهــایــی در بیــاری
 


 پیدا کــــــــردن کسی که بهت بگه
دوسـت دارم سخت نیست
پیدا کــــــــردن کسی که
واقعا بهــت ثابت کنه دوست داره سختــه
  
  


عـــشـــق یـــعنــــــی ایـــنکـــه وقــــــتـــی میـــخـــوای
بخـــوابی یـــه اس ام اس ازش میــــــاد
حتـــی قبـــل ایـــن کـــه بـــدونـــی چـــی
نوشـــته لبـــخنـــد مـــیاد روی لبــــــت
همیـــن که یـــه لحـــظـــه بهـــت فکـــر می‌کــــــرده
واســـت انــــــدازه یه دنــــــیا مـــی‌ارزه
 


 خیــلی سخــته کســی رو نداشــته باشــی
که :
بی منــت بغــلت کنــه
بــی مــنت باهــاش درد و دل کــنی
بــی منــت بــراش گریــه کنــی
بی منــت پشتــت باشــه
بــی منــت دوســش داشــته باشــه
بــی منــت رفیــقت باشــه
خــیلی سخــته
آهــــای شــمــای که داریــــد قــــدر بــدونیــــد
 


گـاهـــی وقـت هـا خـودم هـم نـمـی دانـم
چـرا مـی نـویـسـم بـرای
کـسـی کـه هـرگـز نـبـوده است
بــرای هـــیـــچ کـــس
 


 مــن از ایــن بــه بعــد بــجای ایــن جــملــه ها
مواظــب خــودت بــاش
دستــت درد نکــنه
خــدا خیــرت بــده
سلامــت باشی
...پیر شــی جــوون
فقــط یه جــمله میگــم :
"دلــــــــت نشــــــکنه "
چون همه اونها بدون این بی فایده ست


ماتم
ســـوم
هفتــــم
چهلـــم
ســـــال
چنـــد ســــال دیگــــر
بایــــد عــــزادار نبـــودن هایـــــت باشــــــم ؟



از دلم پرسیدم عشق را خلاصه کن
گفت : آغاز کسی باش که پایان تو باشد



خیلی سخته که بغض داشته باشی
اما نخوای کسی بفهمه
خیلی سخته که عزیزترین کست
ازت بخواد فراموشش کنی
خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو
بدون حضور خودش جشن بگیری
خیلی سخته که روز تولدت
همه بهت تبریک بگن
جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای
خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی
بعد بفهمی دوست نداره
خیلی سخته که همه چیزت رو
به خاطر یه نفر از دست بدی
اما اون بگه : دیگه نمی خوامت



در خواب ناز بودم شبی
دیدیم کسی در میزند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در می زند
ای دوستان بی وفا
از غم بیاموزید وفا
غم با آن همه بیگانگی
هر شب به من سر می زند

 


پسرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید
خط اولی به دومی گفت
ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم
دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی
در همان زمان معلم بلند فریاد زد :
دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند
و بچه ها هم تکرار کردند :
دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند
مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری
خود را بشکند



هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره
تو چشماش زول بزن
تا عشق رو تو چشماش ببینی
اگه نگات کرد عاشقته .
اگه خجالت کشید بدون برات میمیره .
اگه سرشو انداخت پایین
و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره
و اگر هم خندید بدون
اصلا دوست نداره



این بار که آمدی
دستانت را روی قلبم بگذار
تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد
میلـــرزد



رویا هایی هست که شاید هرگز تعبیر نشوند
اما همیشه شیرین اند
مثل رویــــای داشتن تـــــــو

 


آنقدر ها هم
روی وقار من حساب نکن
قطب زمین هم که باشم
تو را که میبینم
یخ هایم آب میشود



گاهی چه دلتنگ میشویم
برای یک مواظب خودت باش
برای یک هستم
برای یک نوازش
برای یک آغوش



اینجا همه خوبند ، خیالت راحت !
من مانده ام و چهارتا هم صحبت
این گوشه نشسته ایم و دلتنگ توایم
من ، عشق ، خدا ، عقربه های ساعت
 



خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که
صف را بهم زده اند !
و من
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که
خیلی دوستش دارم خیلی !



نگاهم بیقرار هجوم قدم های توست
و تو با خبری
اما
هرگز از جاده ی دلم گذر نمی کنی


بـه شـــوق ِ دیــــدارت …
چه آب و جـارویــی
راه انـــداخــتــه انـــد !
چشـم هـا و مـژه هـایـم …
 


خاطره ها را رشوه میدهم
به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید
 



خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که
هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟



با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من
می بینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟
همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم



نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !



پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شراره ی دیگر نیست . . .



دلتنگم ، برای کسی که مدتهاست بی آن که باشد
هر لحظه زندگی اش کرده ام


برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست
مرور قصه ی دل کافی ست . . .



با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟
خیال که خیس نمی شود !



سهم “من” از “تو” عشق نیست
ذوق نیست
اشتیاق نیست
همان دلتنگی بی پایانی ست که
روزها دیوانه ام می کند !



دیوانه نیستم
فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند
تو را “دوست” دارم



درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است
دل من همینجا یخ میزند !
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من



دیکتاتور
تویی و آغوشت !
که هر بار
مرا تسلیم می کند . . .



شعری خواهم سرود بر وزن تو
که تمام مصرع هایش
هم قافیه باشد با چشمانت . . .



مـــاه من ، ماهـــک من
در کدامیــن شب تقدیرم بجویمت که
آسمان تقدیرم همیشه بارانی است . . .



برای با تو مترادف شدن
خـــــواهم گذشت
از تمام هم خانواده های خودم . . .



بغضهایم را
به ابرها می دهم
و قلبم را
از نام تو پر می کنم
باران که ببارد
آواز قلبم شنیدنی است



چه‌قدر شراب ریخته‌ای به چشم‌هات مگر
که هر روز می‌گیرندم
به جـــــــــرمِ مستی



تو را هر روز می نوشم
و تمام نمی شوی
مگر کدام رود عسل
به چشم هات می ریزد؟



حواسمون باشه دل آدما شیشه نیست که
روی اون « هــا » کنیم بعد با انگشت قلب بکشیم
بعد وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم و کیف کنیم
رو شیشه نازک دل آدما اگه قلبی کشیدی
باید مردونه پاش وایستی …



به جز حضور تو
هیچ چیز این جهان بی کرانه را جدی نگرفته ام
حتی عشق را



تو دیدگانت را نبند
نگاهت را ندزد
توکه میدانی آیه آیه ی زندگیم
ازگوشه ی چشمانت تلاوت می شود



من آن ابرم که بارانش تو هست?
همان ?وسف که کنعانش تو هست?
مسافر م?شوم تا آخر عمر
در آن راه? که پا?انش تو هست?



در دهکده ی تو خبر از بوی ریا نیست
چون نیست ریا ، هیچکس انگشت نما نیست
ما طالب مهریم و دل از عاطفه لبریز
دل صافتر از تو به خدا هیچ کجا نیست !



در دلم کودکیست که “بی تو بودنش” را نق میزند
من هیچ ، لااقل بهانه ی او باش



اگه دنبالت میام فقط دارم حرفتو گوش می کنم !
آخه خودت گفتی برو دنبال زندگیت …



من از نزدیکی دشت محبت نردبانی کرده ام پیدا که
تا قصر خدا هم پلکان دارد …
در آنجا دستهایم را به سویش با تمنا باز کردم
برایت بهترین را آرزو کردم …



کاش بودنها را قدر بدانیم
به خـــــدا قسم نبودنها همین نزدیکیهاست



دوست داشتن که شاخ و دم ندارد !
اگر داشت ، من دیو کوچکی بودم که
عاشقانه تو را دوست دارد …



صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم ، مال تو هستم . . .



بعضی وقتها اونقدر دلتنگه کسی میشی که اگه بفهمه
خودش از نبودن خودش خجالت میکشه !
 



جا گذاشتی . . .
رد خاطراتت را جا گذاشتی
مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود
بیا برش دار . . .



زخمهاتو پنهان کن
اینجا مردم زیادی بانمک شدن



خــــــدایا...
انصافـت کجاست؟
یعنی بین این همه آدم
او را خواستن
توقع زیادیست؟



عـاشق ترین مَـرد آدم بود
که بـهشت را
به لبخند حـوا فروخــت!
تو برای لبخند من
چه چیز را می فروشی؟



گفت: دوست دارم هرجا رو گشتم بهتر از تو ندیدم.....
گفتم: خوب گشتی !!!
گفت:آره خیلی خوب گشتم...
گفتم:اگه دوستم داشتی هیچوقت نمی گشتی....
دیگه حتی نمیخوام ریختتو ببینم....



میخــــــواهم عوض شوم!
چرا بایـــــد دلتنگ آغوشت باشم؟
میخـــــــواهم تو دلتـــــنگ آغوشَـــم باشــــی!
میخـــواهم آن سیــــبِ قرمزِ بالـــای درخــــــت باشـــــَم
در دورتـــــرین نُـــقطه
دقت کن
رسیدن بــــه مَــــن آسان نیـــــست
اگر هِـــمـَتـَش را نـَـــداری
آسیــبی به درخت نـــزن
بــــه همان سیـــب های کِرم خورده ی روی زمــــین
قانـــــــــع بــاش



یکـــی از اشتبـاهـات زنـدگیـم
آدم حسـابــ کــردن اونـــایی بــود کـــه
آدم نبــودن !!
هـنـوز هـم نشــدن...
بـعــدا هـــم نمیــشن



کوچه رادیدی به وقت شب چه تنها میشود؟
بی تو از آن کوچه هم تنهاترم...



هر وقت عشقــــت را سبــــک سنگیـــــن کردم ...
غمـــش سنگیـــــن شد
و
مــــن سبـــــک ...
خـــوب شد این بـــــی عدالتــــــی
تمــــــام شد



شــــب طـــولانـــی
مــــن کنـــار شـــومینـــه
فــــال حـــافــظ
یــــاد تـــو
صبــــح نشـــود کـــاش هیـــچ وقـــت



راه مــــی روم روی بـــرف هـــــا
اشکــــ هـــایم صـــــــورتم را داغ مـــــی کنـــــد
خـــــوبی بــــرف ایــــن اســـت کـــــه
هــــــــرکـــــس چـــهره ی ســـــرخ مــــرا ببـــیند
مـــی گـــوید :
هـــــوا بیـــرون خیـــــلی ســــــــرد بود؟؟



هنــوز بچگـانـه نقـاشــی مـی کشـم
آدمـک هـای مــن گـردن هــای بــاریـک
دستـانـی خـالـی
دهــــانـــی بستـــه دارنـــد
یکــروز تصمیـــم مــــی گیــــرم
نقـــاش بــزرگــی شــــوم
چــوپــانـــی مـــی کشــم کـــــه
بــــوی گــــــرگ مـــی دهـــــد



نشستــه ایــم و بــا هــم نقطــه بـازی میکنیــم
خــودم و دلــــم را میگـــویـــم!
زبـــان نفهـم نمـی فهمـد قـــــواعـــد بــــازی را!
تمــــام خـــــانــه هــــا را بـــا اســـم تـــو پــر میکنـــد
 


 دست به ســر می
کنم ثانیـــه ها را؛
دلـــم...
یک اتفاق ناخوانده می خواهــــد...!
کاش آن اتفاق تو باشی...

نظرات 1 + ارسال نظر
آرزو پنج‌شنبه 29 فروردین 1392 ساعت 18:21 http://springhopes.blogfa.com/

سلام وبلاگ قشنگی داری موفق باشی گلم

فدای تو عزیزم
چشمات قشنگ میبینن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد