جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوش خود را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای

خوشبختی خودت دعا کنی؟ 

  

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را    

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم

ومن چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیزاز من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم

درون کلبه خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد

ومن دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش اما

کسی حال منه تنها نمی پرسد   

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هردم با نسیمی میشود برگی جدا از او   

ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد