ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
دختری با ظاهری ساده از ایستگاه مترویی در تهران می گذشت
که پسری در پله برقی به او گفت:
«چطوری سیبیلو ؟»
دختر خونسرد، تبسمی کرد و جواب داد:
وقتی تو ابرو بر می داری ، مو رنگ می کنی و گوشواره میندازی، من سبیل می ذارم تا جامعه ، احساس کمبود مرد نداشته باشه
و- ببین چیکار کردی خانم! ماشینم داغون شده!
– آه چه جالب، شما یه مرد هستید!
مرد با تعجب میگه:
– بله، چطور مگه؟
– چقدر عجیب! همه چیز داغون شده ولی ما دو نفر کاملاً
سالم هستیم!
– منظورتون چیه؟
– این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینجوری با هم
ملاقات کنیم و آشنا بشیم!
مرد با هیجان زیادی میگه:
– اوه بله، کاملاً موافقم! این حتماً نشونه خوبیه!
زن دوباره نگاهی به ماشین میکنه و میگه:
– یه معجزه دیگه! ماشین من کاملاً داغون شده ولی این بطری
مشروب کاملاً سالمه! این یعنی باید این آشنایی رو
جشن بگیریم!
– بله بله، حتماً همینطوره! کاملاً موافقم!
زن در بطری رو باز میکنه و به طرف مرد تعارف میکنه،
مرد هم بطری
رو تا نصف سر میکشه و برمیگردونه به زن.
ولی زن در بطری رو میبنده و دوباره برمیگردونه به مرد! مرد
با تعجب میگه:
– مگه شما نمینوشین؟
زن با شیطنت خاصی میگه:
– نه عزیزم، فکر کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!!