-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اردیبهشت 1393 18:07
خدایـــــــــــــــــــــا.... ای دل! شدی سنگ صبوری برای همـــــــــــه. همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان.. همیشه لحظه های تنهایشان با تو تقسیم می شد و بغض های گلوگیرشان با گریه بر شانه های تو جاری می شد. ولی کـــــــــــــــاش می دانستند درد تو کمتر نیست، حال تو بهتر نیست.. کـــــــــــاش می توانستی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 فروردین 1393 12:32
اگر به خانه ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سـیــاه می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم. یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم ! یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند! یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم شـــخم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 فروردین 1393 12:29
آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده لشگرشیطان به کمین...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 فروردین 1393 12:28
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی ... با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا ... تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن ... عکس یک خنجر ز پشت سر پی مولا کشید گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم ... راه عشق و عاشقی , مستی ونجوا را کشید گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 فروردین 1393 13:51
و فردا آخرین روز عید روز سیزده بدر عید هم با تموم خوشی و ناخوشی با تموم خوبی و بدی هاش گذشت بلاخره یه عده ای هم عید نداشتن ممکنه عزیزی شون رو از دست داده باشن و براشون عید مزه تلخ و ناگوار رو داشته یا بلاخره با اتفاقی کامشون تلخ شده و اوقاتی ناخوش داشتن شهادت خانوم حضرت زهرا هم نزدیک هستش نمیدونم چقد تو این عید حرمت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 فروردین 1393 10:50
علی خلیلی در سال 1371 در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد. علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 فروردین 1393 20:01
خداجونم سلام نمیخای تو سال جدید یه عیدی خوب بهمون بدی آخه خب اگه بنده های نالایق هم باشیم از کرم و لطف تو که چیزی کم نمیشه حالا ما بنده های بد به کنار بلاخره هستن بنده های بالیاقت و خیلی خوب تو به اونا نگاه کن خدایا چی میشه امسال عیدی ظهور حضرت مهدی رو بهمون بدی واقعا چی میشه اگه آقا امام زمان ظهور کنه تمومی گره ها و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 فروردین 1393 01:26
ﭘﺴﺮﮎ ... . ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺧﺘﺮﮎِ ﻗﺼﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻧﻮﯼِ ﻣﻦ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ! ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﯾﺎ ﺑﺎ ﺣﺮﺹ! ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻮ: ﺟﺎﻧﻢ؟ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺟﺎﻧﺖ ﺑﯽ ﺑﻼ ... . ﮔﺎﻫﯽ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﺷﮑﻼﺕ ﯾﺎ ﭘﺎﺳﺘﯿﻞ ﺑﺨﺮ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﺍ ... . ﮐﻪ ﺫﻭﻕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺷﯿﺮﯾﻨﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺩﺳﺘﺎﻥِ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 فروردین 1393 01:15
گاهی اوقات زن نیـ ـاز دارَد در آغـوشـ ِ مـَردی غـَرق شـود مـَردی کـه اگـر کسـی اذیـت کـرد ،... قـول دهـد همیشـان را می زَنـَد مـردی کـه تـَه ریـش داشتـه بـاشـد و لبخنـدش فقـط و فقـط بـرای تـو باشـد مـردی کـه ساعتـ ها در آغـوشـَش لـَمـ دَهـی بـدون ِ اینـکه بـروَد سـَر ِ اصـل ِ مطلـَب مـردی کـه گـریـه هایـت را گـوش کنـد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 فروردین 1393 01:13
نمی دانم چشمانت با من چه میکند فقط وقتی که نگاهم میکنی چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیاست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفند 1392 17:37
از پیغمبر تا تولد امام زمان 255 سال طول کشید تا اول امامت حضرت مهدی 260سال 13تا معصوم مظلومیتشون همه با هم 260 ساله اما ......!!! امام زمان به تنهایی 1174ساله غریبه کسی دیگه سراغ امام زمان رو میگیره ؟؟؟؟ کسی دیگه به فکر امام زمان هست ؟؟؟ 24 ساعت از شبانه روزت گذشت از دیشب تا حالا از دیشب تا حالا چند بار تو این 24 ساعت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفند 1392 17:25
شـما دُختـر خـانومی کـه آرایـش میـکنی لبـاسای جذب می پـوشی موهـاتو گـوشاتـو ناخُنای لاکــــ زده یِ رنگی رنگی تو بـه رُخ میکشی.. شمـایی کـه دُختـرای محجٌـبه رو مسخـره میکـنی شمـایی کـه فـک میکـنی از پشـت کـوه اومدن ! بـاید بگـم سخـت در اشتـباهی تفـاوت اون مـحجٌبـه با شـما اینـه که اون [[ گـدایِ نـگاهِ دیگـران نیست ]]
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اسفند 1392 17:15
چادر من چادر فاطمه ایست که محسنش سقط شد اما چادرش فراموش نشد چادر من چادر زهرایی است که سوخت اما چادرش از سرش نیفتاد چادر من برای هیچ کس نیست مال باارزش خودم است مالی که از فاطمه به ارث بردم چادرم برای نشان دادن فقر در سریال های کشور های دیگر نیست چادرم برای رد شدن از در نگهبانی و مساجد نیست چادرم لباس تن متهمان و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اسفند 1392 17:57
هی وای چند روز بیشتر به عید و سال جدید نمونده نه خونه تکونی کردیم نه وبلاگ تکونی یه سرماخوردگی گرفتم که تموم حس و حالمو گرفت برا خونه تکونی بعدشم آقاسیدم گرفتش دیگه کلا بی خیال خونه تکونی شدم شکر خدا فعلا نی نی ندارم که خونم خیلی بهم ریخته باشه گذری به اینجا کردید انشالله موقع سال تحویل یه دعایی هم در حق من بکنید سال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اسفند 1392 08:45
دلـــم میخواهد وقتی مثل کودکی هایم بغــــض میکنم خــــدا از آسمان به زمین بیاید . . . اشــــک هایم را پاک کند . . . دستم را بگیرد . . . و . . . بگوید: "اینجا آدمــهــا اذیتت میکنند؟ بیا برویــــــــــم "
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اسفند 1392 08:38
وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده ،مطمئن باشید که عمیقا غمگینه . وقتی کسی زیاد میخوابه ، مطمئن باشید که تنهاست . وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه ، مطمئن باشید که رازی رو حفظ میکنه . وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه . وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اسفند 1392 15:41
صدای جبهه بلند می گه چفیه بی وفا شد رمز سربند یا زهرا مثل اینکه بر ملا شد دیگه حالت دو کوهه شبیه کرب و بلا شد وقت گفتن از شلمچه جواب ما نا سزا شد یا فکه یاد کرخه یاد کارون چه ها شد مردم و دیگه ندیدم سوره علقمه وا شد جای خون هر شهیدی مجلس گناه به پاشد گویا سر حسینم دوباره روی نیزه ها شد قصر شیرین به هویزه میگه کعبه بی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اسفند 1392 15:25
" بِســـمِ اللهِ الرّحمـــَـنِ الرُّحیــــمِ " "الســـلام علیـــک ایتهـــا الصــدیقــه الشهیــده" شهــر آبستن غم هاست خدا رحم کند***شهر این بار چه غوغاست خدا رحـم کند بـوی دود است که پیچیده ، کجا میسوزد ؟***نکند خانه ی مولاست خدا رحـم کند همه ی شهر به این سمت سرازیر شدند***در میان کوچه دعواست خدا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 بهمن 1392 15:13
نمیدانم چرا الفبای بیشتر زبانها با الف شروع میشود! در حالیکه تمام هستی با یک ب آغاز شد... بسم الله الرحمن الرحیم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 بهمن 1392 14:21
سلام مستر جان سلام سَیِدی نمیدونم تو این زندگی چی رو باور کنم شوخی و خنده هات رو یا لحظه هایی که عصبانی میشی دیگه نمیخندی دیگه شوخی نمیکنی وقتی میخندی انگار دنیا رو زیر پام میریزی وقتی میخندی تموم نگرانی هام استرس هام تموم میشه وقتی میخندی پر میشم از امید از عشق از محبت تو ولی امان از وقتی عصبانی میشی فهمیدم قدرت خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 بهمن 1392 17:04
دیروز دوست جونی عزیز و صمیمی و مهربونم بعد یه سالی اومد خونمون خب راهش دوره نمیتونه هرروز پاشه بیاد خونمون علاوه بر اون یه سری شرایط خاصی داره که اگه هم بخاد دلش نیست بیادش خیلی خوشحال شدم که دیدمش بیشتر از اون از احترامی که به خواسته من گذاشت خوشم اومد کمتر از سه ساعت با هم بودیم ولی خیلی خوش گذشت براش یه عالمه حرف...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 بهمن 1392 16:47
شکستــــن دل به شکستـــــن استخوان دنـــــده می مـــاند ... از بیـــرون همه چـیــــــــــز روبه راه است ... ! اما هـــــــــر نفس ... درد است که میــــکشــــی ... !!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 بهمن 1392 16:43
ﺧﺪﺍﯾـــــــــــ ــﺎ؛ ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺷﮑﺮ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ؛ ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺻﺒﺤﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﺑﺎﺑﺖ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺒﻮﺩﻡ؛ ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﺲ ﻧﺴﺒﺘﺶ ﺩﺍﺩﻡ؛ ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﮔﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻮﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻘﺼﺮ ﺭﺍ ﺗ ﻮ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ؛ ﻣـــــــــــــﺮﺍ ﺑﺒﺨـــــــــــــــﺶ
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 11:18
خدایا خیلی خستم دیگه نمیتونم ظرفیتم پر شده آه خدایا تو که اینقد بخشنده و مهربون بودی تو که دعای دلشکسته ها رو زود اجابت میکردی مگه من چی از تو میخام تو که اون بالا بودی دلت برام نسوخت دیشب هرچی تونست هرچی که دوست داشت بهم گفت نابودم کرد دلمو فجیعانه شکست هیچوقت تو عمرم اینقد گریه نکرده بودم خدایا نذار از تو هم ناامید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 10:04
ﭼﻪ ﺣﻤﺎﻗﺘﯽ . . . ﻣﯽ ﺭﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ، ﭼﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ .. می خوآهی بـــــــروی؟بـَهآنه می خــــــواهی؟ بگذار مـَن بهانه رآ دستت بدهم برو و هر کس پرسید چــــــــــــرآ بگو : لجــــــوج بود , همیشـــــه سـَرسختآنه عآشــــــقم بود بگو : فـَریآد می کرد , همه جآ فریـاد می کرد که مرآ می خوآهد عشق اگر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 09:45
گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد میشود که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ میشود . . . دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من که رسید از حرکت ایستاد . . . دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید . . . دلتنگ خودم . . . دلتنگ تو لـــــــــعنتی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 09:33
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 09:29
ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست این دل بی در اگرچه جای این و آن شده غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست واقعا ً من دوستت دارم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 09:25
او هـــــم آدم اســـــت اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت غـــــصـــــه نـــــخور اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش میکند یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــیفهمد یک روز شکــــستن را درک مــــیکند آن روز میـــــفهـــــمـــــد کـــــه آه هایی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 09:23
آها ی سهراب ! قایق دیگر جوابگو نیست . . . کشتی باید ساخت اینجا مثل من تنها زیاد است ! ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﯼ . . . ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﯾﺪﯼ . . . ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﭘﮋﻣﺮﺩﯼ . . . ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ . . . ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯽ . . . ﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﻤﮑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ . . . ﺣﺘﯽ ﻧﻤﮑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﯽ . .. ﻫﻤﻪ . . .ﺣﻼﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ ! ﺟﺰ " ﻟﺮﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﺍﻭﻟﯿﻦ نگاه...