-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 23:00
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت. هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید. وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 12:32
روزگاریست همه عرض بـــــدن میخواهند همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند دیــو هستند ولــی مثل پــری مــی پــوشــند گــرگ هایی که لباس پـدری مــی پوشـــند آنچه دیدند بـــه مقیاس نــظر مــی ســـنجند عشق ها را همه با دور کمر مــی ســــنجند خوب طبیعیست که یکــروزه به پایان برسد عشــق هایی کـــه ســر پــیــچ خیابان برسد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 12:15
سلام هانی جونم فکر نمیکردم که اینقده ناراحت بشی و باهام قهر کنی دیروز که نیومدی خیلی اعصابم خورد شد و خودمو سرزنش کردم آخه وقتی تو خونه ای خیلی دلت گرفت باشه هیشکی نباشه منتظری یکی بیاد ولی هیشکی نمیاد درست وقتی نیت میکنی بیرون بری بعدش که میای خونه میبینی چقده تماس بی پاسخ داشتی منم قصدم این نبود که ناراحتت کنم از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 13:23
سلام آقاجان مهدی جان سلام عمه سادات حضرت معصومه خوب مهمونداری کردین من خیلی شرمندتونم واقعا چیزی برامون کم نذاشتین حیف که نتونستم مهمون خوبی براتون باشم فکر نمیکردم که طلبیده بشم فکر نمیکردم به این زودی دعوتم کنید واقعا خودم هنوز باورم نمیشه شاید این سفر برای بقیه یه سفر عادی مثل همه سفرها بود ولی برای من نه پس هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 23:04
سلام هانی جان خوبی شرمنده خونه نبودم دیدم زنگ زده بودی زنگ زدم خونتون ولی کسی جواب نداد نمیدونم کاریم داشتی میخاستی بیای خونمون شایدم به احتمال زیاد زنگ زدی خداحافظی کنی دیگه شرمنده خیلی دوست داشتم همرات بیام خب دیگه قسمتم نشد امیدوارم که مشکلت حل بشه و با خیال راحت بری آخه مشکلتو درک میکنم انشالله که اونجا رفتی حتما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشت 1392 11:39
اینکه نامش زندگیست مرا کشت.. حیران مانده ام آنکه نامش مرگ است با من چه میکند... دست خــــودم نیست وقتی ازم دوری نگرانت میشم ... دست خودم نیست وقتی نمیبینمت سخت دلتنگت میشم دست خودم نیست وقتی دلبـــری میکنی محو تماشات میشم دست خودم نیست ... وقتی هرچقدرم بد کنی باهام بـــاز واست مـــیمــیرم ♥ دنبال همراه اول نیستم اول...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشت 1392 11:00
چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر،قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد، آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند. اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ، صحبت کردن. اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم … دومی گفت: من تماشاخانه (سالن تئاتر)...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1392 23:02
تهدیگه طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند شلغمم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کلمون بکشن کلاه هم نشدیم ملت رو سرگرم کنیم ای خدااااااا! بختک هم نشدیم بیفتیم رو ملت زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه تام و جری هم نشدیم زندگیمون سرتاسر هیجان باشه نون هم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1392 16:35
واییییییییییییییییییییییییییییییییی دندونم آخ دندونممممممممممممممممممممم چیکار کنم چیکار کنم خدایا یه درده دیگه بده من راضیم وایییییی آخخخخخخ دوست دارم یکی رو بزنم هانی جونم کجایی الهی بمیری دندون چندروزه هیچی درست و حسابی نخوردم خدایا کی نفرینم کرده لابد الهی هرکی نفرینم میکنه درد دندون بگیره واییییییییییییییییییییی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1392 10:23
هانی جونم تازه فهمیدم چرا این مسابقه رو حل نکردی و حوصلشو نداشتی هرکی بوده سوالای سختی رو طرح کرده دیروز که برام اوردی ها شبش اومدم اینترنت ۵ تاشو حل کردم یکی دیگش مونده هرچی میگردم نیست یعنی نمیدونم جمعه بیام موی تو را بکشم یا موی طراح سوالا رو
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 22:57
ختم بسم الله الرحمن الرحیم براى رفع مشکلى در یک مجلس 786 بار گفتن «بسم الله» و بعد از اتمام ختم به همین عدد صلوات فرستادن نافع است. ختم دیگر: از بزرگان و مشایخ منقول است که هرگاه کسى دچار مهمى و مشکلى گردد و راه چاره و نجات بر او بسته باشد بعد از هر نماز 19 بار بگوید: «نِجاتاً مِنکَ یا سَیِّدَ الکَریمَ نِجِّنا وَ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 12:05
.... یه عکسی به من نشون داد ، یه پسر مثلاً 19 ، 20 ساله ای بود ، گفت : این اسمش عبدالمطلب اکبری هست ، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود ، در ضمن کر و لال هم بود . یه پسر عموش هم به نام غلام رضا اکبری شهید شده ، غلام رضا که شهید شد ، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست ، بعد هی با اون زبون کر و لالی خودش ، با ما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 12:01
وقتی میگیم خدا کند که بیایی شاید او می فرماید خدا کند که بخواهید . . . این جمله پر معنا رو تو قسمت نظرات یه وبلاگ خوندم به دلم نشست التماس دعا این روزها دلم خیلی هوایی شده دلم هوای جمکران آقا امام رضا و از همه مهمتر آقا امام حسین رو داره نمیدونم چی باعث شده این روزا دلم اینطور بشه از یه طرف دیگه حسابی این چند روزه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 13:46
فارسی وان یکی از شبکه هایی است که اصلی ترین عامل ویروس گناه می باشد. این شبکه با ساخت سریال های فراوان و دارای قسمت های زیاد و با ساپورت از سوی افراد قدرتمند از از لحاظ اقتصادی به خوبی توانسته است جای خود را در بین مردم پیدا کند. در همه ی سریال های این شبکه به راحتی می توان صحنه های بدحجابی، عادی بودن روابط نامشروع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردین 1392 12:41
این نوشته برا ۵ روز دیگه هستش دلم گرفته گفتم یه چیزی بنویسم اروم شم سلام ۵ اردیبهشت یادت میاد پارسال ۵ اردیبهشت بود که راه افتادیم برا کربلا از یه هفته قبلش استرس و ذوق و شوقشو داشتم بار اولم بود نمیدونستم کجا دارم میرم وگرنه بیشتر قدر میدونستم بیشتر استفاده میکردم فقط با شنیدن اسمش حس غریبی پیدا کردم ولی وقتی برای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردین 1392 11:38
اهل درسم ، روزگارم بد نیست! جیب خالی دارم خرده پولی سر سوزن عقلی دوستانی دارم بهتر از عزرائیل! درسهایی بدتر از تلخی زهر !!! میــگــرِن دلیــل ســردرد هــایــم نــیســت از خــوردن فــکــرهــای مســمــوم مــغــزم دلپــیــچه گــرفتــه اســت گنــــاهش گردن خــــودش... آنــــروز روزه بــــودم که حســــرت داشــــتنــش را...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردین 1392 10:50
الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،دهقان فداکار پیر شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره، مرغا هورمون خوردن وخروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،چوپان دروغگو عزیز شده و کلی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1392 22:18
این متنی که در پایین براتون کپی کردم قسمتی از نوشته هایی از وبلاگ http://mamreza.blogsky.com آقای محمدرضا(سبزآسمانی) هستش خیلی ساده و دلنشین و راحت بگویم دلشکن این متن در دل خودش خیلی حرفا داشت بستگی داره که چه کسی اون حرفا رو بشنوه و درک کنه ****************************************************************** رسم عاشقی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1392 21:13
میدونستم که طاقت نمیارم خب با اخلاق خودم آشنا هستم بعضی وقتا دلم بیش از حد کوچیک میشه اگه بدترین لحظه ها رو هم بگذرونم اگه هر روزم دلم بشکنه راضی نمیشم که ازت دور باشم یا باهات قهر کنم نکنه مهره مار داری پسر با اون نگاهی که داری و لبخندایی که میزنی اگه بیایی کتکم بزنی آخرشم دلم راضی نمیشه قهر کنم به هرحال خیلی دوستت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1392 12:30
این روزها…”بغض” دارم! “گریه” دارم!تــــــــا دلت بخواهـــــــد… “آه” دارم…!ولی “بازیگر”خوبی شده ام…''می خنــــــــدم من نا امید نیستم!هر شب پر از امید میخوابم...هر شب می خوابم به امید اینکه دیگر بیدار نشوم کـاش " یکـــی "بـــود ...کـــه ...فقـــط بـــا "یکـــی " بـــود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 فروردین 1392 12:11
دلم شد قد یه مورچه وسعت دلتنگیش به اندازه یه دریای خیلی بزرگ صدای شکستنش اشکامو سرازیر کرد دیشب صدای آه گفتنش رو حتی خودم هم شنیدم خدایا نکنه صدای آهی که کشید رو تو هم شنیده باشی و بخای تلافی کنی هیچوقت و هیچ جایی دلشو نشکن چون من بارها تجربه کردم هربار بغضمو تو دلم شکستم صدامو تو گلو خفه کردم ولی هیچوقت نتونستم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 فروردین 1392 21:09
چهل حدیث گرانقدر از بی بی دو عالم و شفیعه محشر حضرت زهرا سلام الله علیها به مناسبت ایام شهادت ایشان: 1 – قالَتْ فاطِمَهُ الزَّهْراء ( سلام الله علیها) : نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَهُ أنْبیائِهِ.([۱]) حضرت فاطمه زهرا (سلام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 فروردین 1392 21:02
ای ماه تمام ، از همه بهتر من ای مهر مدام ، سایه ی بر سر من من سیدم و مادر سادات تویی آه ای همه افتخار من ، مادر من . . نباریده ست بارانی در آتش دری می سوخت پنهانی در آتش بر ابراهیم آتش شد گلستان ولی اینجا گلستانی در آتش . . همه میدانند که مهدیه اسم مکان است و فاطمیه اسم زمان و من منتظر روزی هستم که مهدیه اسم زمان شود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 فروردین 1392 12:25
خدا خر را آفرید و به او گفت:تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 فروردین 1392 10:12
خداوند فرمود: آرزو های خود را از من بخواه و آنها را جایی بنویس. من فراموش نمیکنم اما تو فراموش میکنی آنچه امروز داری آرزوی دیروزت بود.... اره بیشتر وقتا پیش میاد آرزوهای بزرگ و کوچیکی که توی دلمون داشتیم برای برآورده شدنش دست به دعا برداشتیم نذرها کردیم به خاطرش ولی بعد برآورده شدنش چی آیا اندازه انتظاری که برای دادنش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 فروردین 1392 10:06
روی مبل دراز میکشم تنهام توی فکر و خیال میرم مثل همیشه صدای پای مردی از جنس خوبی ها تو گوشم میپیچه قلبم به تلاطم میافته حس خوش غریبی دارم ناگهان از فکر و خیال بیرون میام حتی فکرشم خوش بود شیرینی خاصی داره آقاجون از خیال تا واقعیت بعضی وقتها چند دقیقه بعضی وقتها چندین سال طول میکشه دیگه بسه تو که خیلی وقته از این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردین 1392 16:25
امسال هم قسمت شد و سال تحویل رو در مسجد مقدس جمکران بودیم به همراه مادر و پدر عزیزم اقاسیدگلم و خاله و شوهرخاله محترم و بچه هاشون خیلی خوب و باصفا بود جای همگی شما خالی بود نزدیک سال تحویل خیلی دعا کردم برای هرکی میشناختم و نمیشناختم اونایی که التماس دعا گفته بودن و نگفته بودن برای خونواده هام یعنی هم خونواده خودم و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 فروردین 1392 22:33
خدایا خیلی دلم گرفته دوست دارم بشینم گریه کنم تنهام کسی اینجا نیس آقاسید نیستش وقتی که نباشه اروم و قرار ندارم حتی نمیتونم راحت بخابم ولی فکر کنم اون حتی یه لحظه هم به فکر من نبوده با آرامش گرفته خابیده حتی یه پیام ساده شب بخیر برام نفرستاد خیلی منتظر پیامکش بودم آدم اینقد بی خیال حتی یه زنگ ساده نزد که بگه شب نمیادش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اسفند 1391 15:57
این مدته همش آقایی در حال انجام کار بوده یا بردن من به بیمارستان خیلی این چند روزه حالم بد بوده در حدی که به گریه افتادم بیچاره این اقاسیدم که همش این مدته به غیر از کارش درگیر خرید خونه بوده حسابی خسته شده میدونم طفلک دم از خستگی نمیزنه ولی من خستگی رو از تو چشماش میخونم همسر عزیز و مهربونم اقاسیدگلم امیدوارم که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفند 1391 13:22
خدایا خیلی کلافه ام خیلی دلگرفته ام دلم میخاد حداقل تو باشی آخه تو بودی که همش دست نوازش بر سرم کشیدی تو بودی که همش دلم رو با حضور و مهربونیت گرم میکردی آخه دستهای گرم و با محبت تو بود که در بدترین شرایط دستای منو میگرفت خداجونم خیلی عوض شده اونی که میگفت خوشبختم میکنه اونی که میگفت بهم علاقه داره پس چی شد چرا اینطور...