-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 بهمن 1389 11:57
دلم با یه نگاه تو پرپر میشود چشمانم همیشه مشتاق نگاه زیبایت هستند به هر سو بنگرم نگاهم تو را میخواند تمام بند بندهای وجودت آرامش روح من هستند شاید بارها دل کوچک و پاکت همچون غنچه گل نشکفته ولی بزرگی اش همچو دریای بیکران با مزه محبت خطاهای منو رو در خود جای داده شرمنده ام اگر روزی چشمان رویایی ات را غمگین ساختم دوستت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 دی 1389 13:47
(صدای تلفن ) -سلام سلام بفرمایید -ببخشید مثل اینکه اشتباه گرفتم خداحافظ خداحافظ!!! عجبا صبح تا ظهر منتظر تلفن یکی باشی آخرشم تو همون روز از بدشانسی چند نفر بیان و اشتباهی شماره بگیرن !!!!!!!!!!!!!!!! بله دیگه جای تعجب هم داره
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 دی 1389 15:10
رگ خواب رگ خواب این دل تو دست بوده تارگ های قلبم شکست تو بوده منو با یه لبخند به ابرا کشوندی با یه قطره اشکت به اتیش نشوندی مدارا نکردی با دلواپسیهام ندیده گرفتی غم بی کسیمو با این آرزویی که بی تو محاله یه شب خواب آروم فقط یک خیاله چقدر حیفه این عشق همینجور هدر شه یکی ازمنو تو بره در به در شه بره در در شه باید صبرکنم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 دی 1389 08:30
دوست دارم کودک دیروز باشم تا با هر خنده ای لبخندی رو به روی لب کسانی که دوسم دارند بیاورم دوست دارم معرفت رو از همان کودکی یاد بگیرم که میخواست آبنباتش رو در دریا بیندازد تا آب دریا شیرین شود واقعا دوران کودکی دورانی بودکه بیشتر دلمان پاک بود و بیشتر به یاد همدیگه بودیم ولی الان محبت و معرفت رو از که آموزم از همانهایی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 دی 1389 16:49
حضرت زهرا می فرماید:روزی از پدرم رسول خدا گفتم عاقبت کسانی که به نماز بی اعتنایند چگونه است. فرمود به ۱۵ گرفتاری و مکافات مبتلا خواهند شد: شش گرفتاری در دنیا سه مشکل در هنگام مرگ سه ناراحتی در قبر سه مشکل در روز قبر ۱.شش کیفر دز دنیا عبارتند از: *خیر و برکت از عمر انها کم میشود *روزی و دارایی انها کمتر میشود *نورانیت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 دی 1389 00:50
خدایا خیلی دوست دارم که بنویسم ولی انگار همه کلمه ها از ذهنم فرار کرده اند مثل اینکه میدانند ظرفیتشان برای حرفای من خیلی کم است باید حرفی پیدا کنم که گنجایش درددلهای منو داشته باشد آن کلمه چیست ؟؟ هرچی فکر میکنم کلمه ای به فکرم نمیرسد آیا واقعا آن کلمه وجود ندارد !!! خدایا یاریم کن میخواهم حرف بزنم فریاد بکشم خدای من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 دی 1389 15:00
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 دی 1389 15:00
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دی 1389 13:16
خدایا میخوام بهت برسم نمیدونم تا رسیدن به تو چقد راهه ولی ناامیدم نکن دستم رو بگیر خدایا نمیدانم روز رفتن من کی هست ولی کاری کن که تا اون موقع پاک باشم دیگه بدی و کینه ای تو دلم نمونده باشه منو از اونها جدا کن ترسم از مرگ نیست بلکه از بدی ها از هرچیزی که منو از تو دور میکنه بدم میاد وحشت دارم میترسم از زشتی هایی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 دی 1389 00:34
خدایا من خواستم ولی اون نخواست من مطمئنم ولی اون هنوز شک داره من گفتم اون توجه نکرد من التماس کردم ولی بی اعتنایی کرد در آخر بخشش کردم که امیدوارم پای دلسوزی نذاره
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 دی 1389 00:22
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 دی 1389 19:21
امشب باز هم دلم گرفته خدایا وقتی باهات حرف میزنم خیلی ارامش میگیرم تو هربار منو شرمنده خودت میکنی همیشه سنگ صبور من هستی امیدمو ناامید نمیکنی با خجالت دستامو بالا میگیرم هرچند بنده خوبی نبودم ولی باز هم دعا میکنم ولی برای تو که خیلی مهربونی اصلا دست بندگی منو رد نمیکنی بلکه هرباری از لطف و کرمت به من میبخشی خدایا شکرت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 دی 1389 18:45
یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه نمی خوام بدونه,واسه اونه که قلب من این همه بی تابه یه کاغذ,یه خودکار،دوباره شده همدم این دل دیوونه یه نامه,که خیسه،پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه یه روز همین جا،توی اتاقم،یه دفعه گفت داره میره چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره گریه می کردم،درو که می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 دی 1389 13:30
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار خدایا به همه دوستانم چه در اینجا و چه در محیطی که باهاشون هستم کمک کن که در همه مراحل زندگی موفق و موید باشند الهی آمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــِیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1389 22:24
امشب میخوام در مورد یکی از شهیدها حرف بزنم خیلی تعریفشونو شنیدم میگن خیلی زود حاجت میده شهید : علیرضا کریمی فرزند : باقر تولد : 22 شهریور 1345 مقارن با ماه مبارک رمضان محل تولد : سیچان - اصفهان شهادت : 22 فروردین 1362 – در سن 16 سالگی محل شهادت : شمال فکه از کودکی نذر حضرت اباالفضل (ع) بود . ارادت قلبی به ایشان داشت ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1389 09:19
خدایا راضی ام به رضای تو خدایا من موجود ضعیفی هستم که نیاز به حمایت و عنایت تو دارم خداجون تو که خیلی بخشنده و مهربونی این لطفتو از من دریغ نکن و خیلی های دیگه محتاج این لطف تو هستن دیشب خیلی دلم گرفته بود خیلی دوست داشتم باهات حرف بزنم همین جا ولی خب نتونستم چون وقت نداشتم درسته بعضی وقتا خیلی بیمعرفت میشم ولی بدون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 دی 1389 18:18
بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ خدایا من از تو مى خواهم بحق آن رحمتت که همه چیز را فرا گرفته وَبِقُوَّتِکَ الَّتى قَهَرْتَ بِها کُلَّشَىْءٍ و به آن نیرویت که همه چیز را بوسیله آن مقهور خویش کردى وَخَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ وَذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ و همه چیز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 دی 1389 18:04
بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَا أَبَا الْقَاسِمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ یَا إِمَامَ الرَّحْمَةِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 دی 1389 21:29
چه روزگار نامردی البته روزگار هم تقصیری نداره بیشتر خود مردم مقصرند من نمیدونم بعضی از مردم یا بهتره بگم ......( ولش کن ) چه سودی میبرن از اینکه دوست دارن تو زندگی دیگران دخالت داشته باشن و برای مردم ایجاد مزاحمت کنن برای زندگی دیگران میبرن و میدوزن یا مثلا میان برای حل کردن مشکلات خونوادگی پادرمیونی میکنن که البته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 آذر 1389 23:11
در دلم خیلی حرفا برای گفتن دارم ولی دلیلی ندارم برای بیانشان درسته حرف زدن دلیل نمیخواد ولی بعضی مواقع باید با دلیل حرف بزنی تا حرفتو باور کنن نمیدونم گیج شدی یا نه ولی ..................................................................... التماس دعا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذر 1389 15:22
مرغ دل پرواز کردی تا کجا در جوابم گفت دشت کربلا گفتمش ای مرغ دل حرفی بزن خاطراتت بازگو ای خوش سخن گوشه ای بنشست و آهی برکشید اشک او چون قطره بارانی چکید همچو طفلی گمشده لب باز کرد گفته هایش یک به یک آغاز کرد گفت دیدم با دو چشمم روی خاک جمع مرغان دور جسمی چاک چاک بالهاشان یک به یک بگشوده بود روی جسمش سایه ای افکنده بود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذر 1389 15:22
ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام در میکده بودم ولی بیرون شدم ازغافلی ای وای ازاین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره اما خدا حالم بدین من یار را گم کرده ام وای از این غوغای دل از دلبرم هستم خجل وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام نعمت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذر 1389 10:53
یک شبی مجنون نمازش راشکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد برلب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یارب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذر 1389 10:45
*دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آذر 1389 23:21
زندگی زیباست ... به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ... و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ گل رُز ... و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش ... بی سایه، بی غم و با اندکی پستی و بلندی ... کسی چه می داند ؟ همیشه آنگونه که میخواهیم نیست ... و هرچه میخواهیم به دست نمی آید ... هجران...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 آذر 1389 16:34
خطاب ابن زیاد لعین به زینب ای زینب مستمند حیران.......................ای خواهر شاه تشنه کامان دیدی که خدای حی داور....................گردید بما معین و یاور درد دل زار ما دوا کرد.....................اسوده زمحنت شما کر د فرزند بنی برادر تو.....................نوردل و دیده ی تر تو لشگر پی قتل او...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آذر 1389 14:46
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام......................گل کرد خار خار شب بی قراری ام * تا شد هزارپاره دل از یک نگاه تو.........................دیدم هزار چشم در ایینه کاری ام * گرمن به شوق دیدنت از خویش می روم.................از خویش میروم که تو با خود بیاری ام* بودونبودمن همه از دست رفته است...................باری مگر تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آذر 1389 15:21
آتش دل آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سرد مهری بین که بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمعی طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزنده پیش آفتاب سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک شور...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آذر 1389 13:54
السلام علیک یا عبدالله خواب دیدم مرده ام خواب دیدم خسته و افسرده ام روی من خروارها از خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود تامیان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لحد را گل گرفت بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت و کورو تنگ بود ترس بودو وحشت تنها شدن پیش درگاه خدا رسوا شدن هرکه امد پیش حرفی راندو رفت سوره ی حمدی برایم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 آذر 1389 11:29
بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ;الْمُؤْمِنینَ وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ...